English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
anathema هرچیزی که مورد لعن واقع شود
Other Matches
to incur a criticism مورد انتقاد واقع شدن
appose مورد سوال واقع شدن
receive attention مورد توجه واقع شدن
to meet any one's a مورد تحسین کسی واقع شدن
to incur the odium of somebody مورد خشم کسی واقع شدن
to pass go orrun current معمولا مورد قبول واقع شدن
wraparound ی مورد استفاده واقع شده باشد
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
get into a row مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
intercostal واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
aught هرچیزی
loose ends انتهای شل هرچیزی
crowns بالای هرچیزی
loose end انتهای شل هرچیزی
crown بالای هرچیزی
palms کف هرچیزی پهنه
palm کف هرچیزی پهنه
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
shoulder هرچیزی شبیه شانه
shouldered هرچیزی شبیه شانه
rind پوسته بیرونی هرچیزی
rinds پوسته بیرونی هرچیزی
spools هرچیزی شبیه قرقره
spool هرچیزی شبیه قرقره
blade هرچیزی شبیه تیغه
sheeting هرچیزی بشکل ورقه
buttoning هرچیزی شبیه دکمه
buttoned هرچیزی شبیه دکمه
button هرچیزی شبیه دکمه
shouldering هرچیزی شبیه شانه
w هرچیزی بشکل حرف w
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife-edges لبه تیز هرچیزی
core مغز ودرون هرچیزی
cores مغز ودرون هرچیزی
knife-edge لبه تیز هرچیزی
spindles هرچیزی شبیه دوک
spindle هرچیزی شبیه دوک
nates هرچیزی شبیه کفل
steelyard هرچیزی شبیه قپان
petticoat هرچیزی شبیه شلیته
petticoats هرچیزی شبیه شلیته
rattail هرچیزی شبیه دم موش
broadsides سطح پهن هرچیزی
shoulders هرچیزی شبیه شانه
broadside سطح پهن هرچیزی
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
bolus قطعه کوچک وگردی از هرچیزی
bonnet کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
bonnets کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
blind هرچیزی که مانع عبورنور شود
blinded هرچیزی که مانع عبورنور شود
crumbs هرچیزی شبیه خرده نان
blinds هرچیزی که مانع عبورنور شود
backboard تخته یا صفحهء پشت هرچیزی
facture عمل یا طریقه ساختن هرچیزی
boat کرجی هرچیزی شبیه قایق
boats کرجی هرچیزی شبیه قایق
blazing star هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
crumb هرچیزی شبیه خرده نان
stirrup هرچیزی شبیه رکاب استخوان رکابی
stirrups هرچیزی شبیه رکاب استخوان رکابی
insigne علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
world is one's oyster <idiom> هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
what have you <idiom> هرچیزی که شخص میخواهد و دوست دارد
insignia علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
bond عهد ومیثاق هرچیزی که شخص رامقیدسازد
tub حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
tubs حمام فرنگی هرچیزی بشکل تغاهر شستشوکردن
in the clear <idiom> رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
whiplashes هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
whiplash هرچیزی شبیه شلاق ضربه یا تکان شلاقی
lancet هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
lancets هرچیزی شبیه نیشتر پنجره نوک تیز
crow's foot هرچیزی بشکل پنجه کلاغ چین و چروک گوشه لب و چشم.
utilitarianism بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
c سومین حرف الفبای انگلیسی و غالب السنه غربی هرچیزی درمرتبه سوم
pilaster هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
skeins کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
skein کلاف نخ یا پشم هرچیزی شبیه کلاف پیچیدن
breast نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breasts نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
bestead واقع
substantially در واقع
post mortem پس از واقع
postmortem پس از واقع
situate واقع در
situating واقع در
in reality در واقع
situated or situate واقع
indeed در واقع
As it were در واقع
situates واقع در
sublunar واقع در زیرقمر
extreme position واقع درمنتهاالیه
to take place واقع شدن
superjacent واقع درفوق
take place واقع شدن
occur واقع شدن
intradermic واقع در زیرپوست
intradermal واقع در زیرپوست
realist واقع گرا
haemal واقع درسوی دل
flight from reality واقع گریزی
extraception واقع نگری
initiatory واقع در اول
dichasial واقع در دو طرف
down-to-earth واقع بین
yonder واقع درانجا
nether واقع در پایین
nether واقع در زیر
transpontine واقع در انسوی پل
onshore واقع در ساحل
dereism واقع گریزی
intervascular واقع در میان رگ ها
down to earth واقع بین
to come to pass واقع شدن
centric واقع درمرکز
capsulate واقع درکپسول
hypodermal واقع در زیرپوست
occurred واقع شدن
realistic واقع بین
situated واقع در جایگزین
situated واقع شده در
initials واقع در اغاز
trumped up خلاف واقع
initialling واقع در اغاز
initialled واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
initialed واقع در اغاز
initial واقع در اغاز
realistically واقع گرایانه
lumbar واقع در کمر
realistic واقع گرایانه
realistically واقع بین
realists واقع گرا
realists واقع بین
realist واقع بین
trumped-up خلاف واقع
osculant واقع شونده
located inside تو واقع شده
intramontane واقع در کوهستان
intralogical واقع در حدودمنطق
shipside واقع در کنارکشتی
simultaneous with each other با هم واقع شونده
sincipital واقع در جلوی سر
sinisteral واقع درسمت چپ
situated or situate واقع شده
subjacent واقع در زیر
occurs واقع شدن
axile واقع درمحور
hinder واقع درعقب
limitrophe واقع در مرز
postern واقع درعقب
life like واقع نما
it lies on the east of در خاور واقع
precordial واقع در پیش دل
procephalic واقع در جلو سر
alpha lyrae نسر واقع
hinders واقع درعقب
hindered واقع درعقب
occurring واقع شدن
meaner واقع دروسط
objectivity واقع بینی
setting up واقع شده
meanest واقع دروسط
realism واقع بینی
realism واقع گرایی
realism واقع گرائی
hindering واقع درعقب
mean واقع دروسط
untrue خلاف واقع
lied واقع شدن
lies واقع شدن
lie واقع شدن
covenant واقع شود
sets واقع شده
vertical واقع در نوک
vega نسر واقع
set واقع شده
vanward واقع درجلو
covenants واقع شود
murals واقع برروی دیوار
left-hand واقع در سمت چپی
middlemost واقع در عین وسط
worked موثر واقع شدن
midmost واقع در عین وسط
mediating درمیان واقع شدن
work موثر واقع شدن
nodal واقع درنزدیک گره
to keep one's feet on the ground <idiom> واقع بین ماندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com