Dictiornary-Farsi | هرچیز دو جزئی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
pair	هرچیز دو جزئی


Other Matches

retail bin	انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution	تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
anyone	هرچیز
anything	هرچیز
minims	هرچیز کوچک
minim	هرچیز کوچک
pad	هرچیز نرم
pads	هرچیز نرم
flip side	پشت هرچیز
platters	هرچیز پهن
platter	هرچیز پهن
apiece	هرچیز هریک
rib	هرچیز شبیه دنده
shelf	هرچیز تاقچه مانند
three decker	هرچیز سه طبقهای یا سه لایهای
flip side	بخش ثانوی هرچیز
mixed bag	هرچیز قاتی پاتی
(live off the) fat of the land <idiom>	بهترین از هرچیز را داشتند
pot	هرچیز برجسته ودیگ مانند
pots	هرچیز برجسته ودیگ مانند
potting	هرچیز برجسته ودیگ مانند
signalled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signaled	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
signal	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
board	تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
everything is good in its season <proverb>	گویند که هرچیز به هنگام خوش است
behemoth	کرگدن هرچیز عظیم الجثه و نیرومند
pickup	هرچیز انتخاب شده اشنایی تصادفی
chargers	دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
charger	دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
bobtail	اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
ballast	هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
gooseneck	هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
pike	نوک نیزه هرچیز نوک تیز
smallest	جزئی کم
smaller	جزئی کم
snatched	جزئی
nominal	جزئی
rush	جزئی
parcels	جزئی از یک کل
snatches	جزئی
snatching	جزئی
rushed	جزئی
parcel	جزئی از یک کل
rushing	جزئی
small	جزئی کم
paltry	جزئی
negligible	جزئی
A part of the whole .	جزئی از کل
two limbed	دو جزئی
triparite	سه جزئی
ternal	سه جزئی
snatchy	جزئی
picayune	جزئی
picayubnish	جزئی
paultry	جزئی
inappreciable	جزئی
sexpartite	شش جزئی
hexamerous	شش جزئی
haxamerous	شش جزئی
duple	دو جزئی
corpuscular	جزئی
adaphorous	جزئی
petty	جزئی
retail	جزئی
snatch	جزئی
indifferent	جزئی
partial	جزئی
piddling	جزئی
peddling	جزئی
peppercorn	جزئی
portions	جزئی
inconsiderable	جزئی
imperceptible	جزئی
potty	جزئی
potties	جزئی
peppercorns	جزئی
remote	جزئی کم
fiddling	جزئی
remote	جزئی
remotest	جزئی
remoter	جزئی کم
minute	جزئی
trifling	جزئی
remoter	جزئی
remotest	جزئی کم
portion	جزئی
opuscule	اثر جزئی
immaterial	معنوی جزئی
parial derivative	مشتق جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
nugae	نکات جزئی
partial competition	رقابت جزئی
insignificantly	بطور جزئی
negligibly	بطور جزئی
incomplete breakdown	شکست جزئی
it is immaterial	جزئی است
light laod	بار جزئی
lobed	چند جزئی
minor constituent	عنصر جزئی
minor elements	عناصر جزئی
minuitae	نکات جزئی
incidentals	رویداهای جزئی
minus cule	ریز جزئی
multipartite	چند جزئی
partial correctness	صحت جزئی
partial correlation	همبستگی جزئی
partial eqilibrium	تعادل جزئی
nip	چیزی جزئی
retail dealer	جزئی فروش
septempartite	هفت جزئی
trivialism	چیز جزئی
tertramerous	چهار جزئی
wholly or in part	جزئی یا کلی
drop in the bucket <idiom>	مقداری جزئی
a minor incident	یک حادثه جزئی
retail bin	انبار جزئی
quinquepartite	پنج جزئی
nips	چیزی جزئی
partial fraction	کسر جزئی
partial function	تابع جزئی
partial loss	زیان جزئی
nipped	چیزی جزئی
partial order	ترتیب جزئی
partial plan	برنامه جزئی
partial pressure	فشار جزئی
particular average	خسارات جزئی
particular average	خسارت جزئی
pettily	بطور جزئی
shading	اختلاف جزئی
retail	جزئی فروشی
inconspicuous	جزئی غیرمحسوس
little	ناچیز جزئی
incidental	جزئی ضمنی
skirmishes	جنگ جزئی
skirmish	جنگ جزئی
pittance	مبلغ جزئی
dodecamerous	دوازده جزئی
fractionally	بطور جزئی
gewgaw	چیز جزئی
partial	مغرض جزئی
detailing	جزئی از اثر
detail	جزئی از اثر
clauses	جزئی از جمله
gewgaws	چیز جزئی
quadripartite	چهار جزئی
nuance	فرق جزئی
nuances	فرق جزئی
excursus	بحث جزئی
extrinsic	جزئی ضمیمه
fractionary	جزئی خرد
fractional damage	خسارت جزئی
flesh wound	زخم جزئی
glim	درک جزئی
clause	جزئی از جمله
fewtrils	چیز جزئی
heptamerous	هفت جزئی
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
hints	چیز خیلی جزئی
hinted	چیز خیلی جزئی
hint	چیز خیلی جزئی
partial sum	حاصل جمع جزئی
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
shade of meaning	اختلاف جزئی در معنی
Order theory	ترتیب جزئی [ریاضی]
budge	تکان جزئی خوردن
giblet	خرده ریز جزئی
inappreciative	غیر محسوس جزئی
retail trade	معامله بصورت جزئی
henpeck	کوشش درمداخلات جزئی
budged	تکان جزئی خوردن
light damage	خسارت جزئی یا سبک
budges	تکان جزئی خوردن
pull	برتری جزئی و مختصر
A fundamental (slight) difference.	اختلاف اساسی ( جزئی )
pulls	برتری جزئی و مختصر
budging	تکان جزئی خوردن
partial carry	رقم تقلی جزئی
(not) know the first thing about something <idiom>	اطلاعات جزئی داشتن
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
partial enhancement factor	ضریب تشدید جزئی
partial equilibrium analysis	تحلیل تعادل جزئی
par tial eclipse	کسوف یا خسوف جزئی
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
light load test	ازمایش بار جزئی
retail	بصورت جزئی فروختن
dud	ترقه خراب هرچیز خراب
say's law	از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
compound	چند جزئی جسم مرکب
to i. on particulars	به چیزهای جزئی اهمیت دادن
compounds	چند جزئی جسم مرکب
shade	اختلاف جزئی سایه رنگ
flyspeck	چیز جزئی وبی اهمیت
shades	اختلاف جزئی سایه رنگ
compounded	چند جزئی جسم مرکب
light transition loss	تلف عبوری بار جزئی
crawling peg	تغییرات جزئی در نرخ ارز
iridectomy	بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه

pair