Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
asopportunity offers
هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد
Other Matches
if i find an opportunity
اگر فرصتی پیداکنم
Should the occasion aris.
اگر فرصتی دست دهد
to miss the bus
[to miss the boat (British English) ]
<idiom>
فرصتی را از دست دادن
[اصطلاح]
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
A problem is a chance for you to do your best.
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
CD E
فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد
The world is your oyster!
<proverb>
دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
more power to your elbow
خدابشما توفیق بدهد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
whichever is the sooner
هر کدام که زودتر رخ بدهد
[قانون]
He was pressed for pressed for ad answer .
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
turncoat
کسی که تغییر مسلک بدهد
turncoats
کسی که تغییر مسلک بدهد
more power to your elbow
خدازور بازو بشما بدهد
God bless you!
خدا برکتت
[تان]
بدهد!
cedilla
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
cedillas
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد
acetiam
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
reconstituent
دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
oblique section
مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد
floater
کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد
He is trying to prove himself all the time.
او
[مرد]
همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
ecosystem
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
to goose
[American E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
to rev
[British E]
the engine
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
ecosystems
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
sack
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
Excepting
[With the exception of]
two students, no one could answer the last question correctly.
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
captions
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
caption
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
most favored nation
کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
S HTTP
سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
softest
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softer
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
Though the wolf may lose his teeth but never loses.
<proverb>
گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
initialize
تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
enhance
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhanced
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhances
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
enhancing
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد
in a good light
پیدا
prosilient
پیدا
indiscernible able
نا پیدا
visible
پیدا
axiomatical
پیدا
apparent
پیدا
phenomenally
پیدا
phenomenal
پیدا
visibility
پیدا
a rare bird
کم پیدا
gains
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
exposures
پیدا شدن
exposure
پیدا شدن
open roof
بام پیدا
track
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
finder
پیدا کننده
tracks
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
average
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
raise its head
پیدا شدن
detects
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
trover
چیز پیدا ده
turn up
<idiom>
پیدا شدن
to look up
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
find
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
scholastic agent
شاگرد پیدا کن
finds
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
spottable
پیدا کردنی
detected
پیدا کردن
naming services
روش انتساب نام یکتا به هر کاربر یا گره یا کامپیوتر در شبکه که به سایر کاربران امکان دستیابی به منبع اشتراکی بدهد در یک شبکه گسترده 9
touting
خریدار پیدا کردن
pvogenous
از چرک پیدا شده
take to
تمایل پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
It showed on his face.
از صورتش پیدا بود
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
trove
چیز پیدا شده
show up
<idiom>
سر و کله اش پیدا می شود
touts
خریدار پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
get at able
یافتنی پیدا کردنی
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
primigenial
نخست پیدا شده
luff
لنگر پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
new discovered
تازه پیدا شده
to think out
با فکر پیدا کردن
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
decline
شیب پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
escrow
اجرایی پیدا میکند
to win fame
شهرت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
he looks malice
ازسیمای او پیدا است
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
take to
تمایل پیدا کردن به
shield
حفاظ پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
internetwork
تعدادی شبکه متصل بهم با استفاده از bridge و roater که به کاربر یک شبکه امکان دستیابی به هر منبع در شبکه دیگر بدهد
smarts
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smart
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarted
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smarter
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
smartest
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
asynchronous
کامپیوتری که به شبکهای وصل است تا شماره گیری مودم ها را کنترل کند و به کاربران در فاصله دور اجازه استفاده از اتصال مودم و دستیابی به شبکه بدهد
smarting
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد
neptunian
ازاب پیدا شده نپتونی
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
shock
هول وهراس پیدا کردن
self born
پیدا شده در نفس انسان
shocked
هول وهراس پیدا کردن
if he has found it
اگر ان را پیدا کرده باشد
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
pot luck
هرچه دردیگ پیدا شود
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
object symptoms
نشانههای پیدا یا بیرون نما
shocks
هول وهراس پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
respires
امید تازه پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
Help me find my keys.
کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
respire
امید تازه پیدا کردن
The mountain peak is not in sight.
قله کوه پیدا نیست
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
respired
امید تازه پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
Fetch a doctor at once.
زود یک دکتر پیدا کن بیاور
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
I couldnt find the way back.
نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com