English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
current expenditure هزینه جاری
Search result with all words
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
Other Matches
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
gushing جاری
groovy جاری
pourer جاری
actuals جاری
interfluent در هم جاری
present-day جاری
volant جاری
running جاری
running water اب جاری
sister in law جاری
sluicy جاری
interfluous در هم جاری
current جاری
currents جاری
current cell سل جاری
going جاری
disembogue جاری شدن
yields جاری شدن
yielded جاری شدن
perfuse جاری ساختن
current assets دارایی جاری
routinely خط مشی جاری
present income درامد جاری
standing order دستور جاری
demand deposit سپرده جاری
routine روش جاری
standing orders دستور جاری
electrodynamics الکترسیته جاری
current asset دارایی جاری
excurrent جاری شونده
current assets دارائیهای جاری
callendar year سال جاری
tidal volume حجم جاری
routinely روش جاری
yeild point حد جاری شدن
Blood was running . خون جاری شد
current جاری و روان
liquid limit حد جاری شدن
yeild جاری شدن
working capacity سرمایه جاری
oozing جریان جاری
oozes جریان جاری
oozed جریان جاری
currents جاری و روان
routines خط مشی جاری
routines روش جاری
bank overdraft حساب جاری
standing روش جاری
The regulations in force . مقررات جاری
During (in)the current year. درسال جاری
account cuurent حساب جاری
ooze جریان جاری
yield جاری شدن
current date تاریخ جاری
currently بطور جاری
present consumption مصرف جاری
routine خط مشی جاری
flows جاری شدن
current instruction دستورالعمل جاری
trills جاری شدن
flowed جاری شدن
current liabilites بدهیهای جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current cell indicator نشانگر سل جاری
current liability بدهی جاری
flow جاری شدن
checking account حساب جاری
current price قیمت جاری
current accounts حساب جاری
AC حساب جاری
current files پروندههای جاری
current income درامد جاری
checking accounts حساب جاری
current account حساب جاری
trilled جاری شدن
circulating asset دارایی جاری
current yield بازده جاری
rules of procedure روش جاری
current budget بودجه جاری
current loop حلقه جاری
current liability بدهیهای جاری
competitive price قیمت جاری
trill جاری شدن
current ratio نسبت جاری
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
sniveling ازبینی جاری شدن
sniveled ازبینی جاری شدن
snivelling ازبینی جاری شدن
checking accounts حساب جاری بانکی
poured جاری شدن یا ساختن
outflows به بیرون جاری شدن
snivel ازبینی جاری شدن
poured افشاندن جاری شدن
pour جاری شدن یا ساختن
pouring افشاندن جاری شدن
snivelled ازبینی جاری شدن
outflow به بیرون جاری شدن
pass book دفتر حساب جاری
passbook دفتر حساب جاری
payment on open account پرداخت در حساب جاری
pour point نقطه جاری شدن
instant مربوط به ماه جاری
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
pours جاری شدن یا ساختن
instants مربوط به ماه جاری
pour افشاندن جاری شدن
pours افشاندن جاری شدن
standing operating procedures روش جاری مخابرات
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
active a ccount حساب متحرک یا جاری
checking account حساب جاری بانکی
snivels ازبینی جاری شدن
the th inst پنجم بماه جاری
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
print پس از اتمام کار جاری
flowed جریان جاری کردن
bleed خون جاری شدن از
printed پس از اتمام کار جاری
prints پس از اتمام کار جاری
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
tap از شیر اب جاری کردن
balance on current account مانده حساب جاری
current account balance تراز حساب جاری
flow جریان جاری کردن
current rate of growth نزخ رشد جاری
jetting مانندفواره جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
jets مانندفواره جاری کردن
bleeds خون جاری شدن از
jet مانندفواره جاری کردن
tapped از شیر اب جاری کردن
tapping از شیر اب جاری کردن
flux جاری شدن گداختن
pouring جاری شدن یا ساختن
daily routine عادت جاری روزانه
blood خون جاری کردن
circumfluent جاری شونده دراطراف
flows جریان جاری کردن
newsreel فیلم اخبار جاری روز
newsreels فیلم اخبار جاری روز
confluent باهم جاری شونده متلاقی
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
ancestral file که فرزند فایل جاری است
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
flow جاری بودن روان شدن
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
routine جریان عادی عادت جاری
emanates جاری شدن تجلی کردن
emanating جاری شدن تجلی کردن
emanated جاری شدن تجلی کردن
emanate جاری شدن تجلی کردن
flows جاری بودن روان شدن
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
routines جریان عادی عادت جاری
flowed جاری بودن روان شدن
routinely جریان عادی عادت جاری
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
riffle اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
move to tears اشک از چشمان کسی جاری شدن
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluices ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluice ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
rill جوی کوچک شیارهای ساحلی دریا جاری شدن
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
quotation قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotations قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
scratch file ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com