Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
The color harmony in nature is very interesting.
هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
Other Matches
snazzy
بسیار جالب
snazzier
بسیار جالب
snazziest
بسیار جالب
realised
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
fortuitism
اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
questionof interest
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
ecosystems
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
ecosystem
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
fortuist
کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity
حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super-
کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
coordination
هماهنگی
consistency
هماهنگی
concerts
هماهنگی
harmonies
هماهنگی
harmony
هماهنگی
consonance
هماهنگی
concert
هماهنگی
Colors
[American English]
رنگها
harmony of interests
هماهنگی منافع
cognitive consonance
هماهنگی شناختی
internal consistency
هماهنگی درونی
tone
هماهنگی رنگ ها
telebrief
هماهنگی تلفنی
immusical
بدون هماهنگی
close coordination
هماهنگی نزدیک
synergy
عمل هماهنگی
staff coordination
هماهنگی ستادی
u.h.f.
بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency
بسامد بسیار بسیار زیاد
chromatic
مربوط به رنگها
color circle
دایره رنگها
collage
هنراختلاط رنگها
chromatics
علم رنگها
collages
هنراختلاط رنگها
flight of colors
پرش رنگها
color disk
گرده رنگها
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
eye hand coordination
هماهنگی چشم و دست
footwork
هماهنگی پا با اعضای دیگر
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
color sorting test
ازمون دسته بندی رنگها
color anomia
زبان پریشی نامی رنگها
panchromatic
حساس نسبت بهمه رنگها
BPP
چهار بیت برای ترکیبی از رنگها
thinner
حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
BPP
هشت بیت برای ترکیبی از رنگها
to act in concert
<idiom>
با هماهنگی کاری را انجام دادن
[اصطلاح روزمره]
attractive
جالب
drawing card
جالب
inviting
جالب
absorbing
جالب
screaming
جالب
yummy
جالب
marvellous
جالب
memorable
جالب
arresting
جالب
marvelous
جالب
spicy
جالب
achloropsia
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
really wicked
واقعا جالب
really sick
واقعا جالب
prepossessing
گیرنده جالب
liberals
جالب توجه
newsworthy
جالب و بموقع
notable
جالب توجه
liberal
جالب توجه
interesting
جالب توجه
remarkable
جالب توجه
yummy
جالب توجه
notables
جالب توجه
well off
جذاب جالب
engaging
جالب توجه
riding high
<idiom>
جالب توجه
move of pattern
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
liveliest
جالب توجه سرزنده
invitingly
بطور جالب یا کشنده
livelier
جالب توجه سرزنده
lively
جالب توجه سرزنده
cliff-hangers
مطلب یا داستان جالب
cliff hanger
مطلب یا داستان جالب
interest
اهمیت
[مهم ]
[جالب]
an interesting story
حکایت جالب توجه
interestingly
بطور جالب توجه
cliff-hanger
مطلب یا داستان جالب
uninteresting
غیر جالب توجه
high light
نکات برجسته یا جالب
prepossessingly
بطور جالب یا جاذب
unco
جالب توجه عجیب
sight seeing
دیدار منافر جالب
drawing card
چیز جالب توجه
quaintness
غرابت جالب توجه
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
colorless
رنگ پریده غیر جالب
quaint
از روی مهارت عجیب و جالب
it is interesting to me
برای من جالب توجه است
colourless
رنگ پریده غیر جالب
color code
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
colours
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colour
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
eye catcher
چیز چشم گیر جالب نظر
thermal wax transfer printer
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
palettes
تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
palette
تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
thermal transfer
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
state-of-the-art
بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
appraisal
ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود
it does not a to me
درنزدمن جالب توجه نیست چنگی بدل نمیزند
Comparison with other countries is extremely interesting.
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
wow
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
contrast
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
browsing
نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
fire coordination line
خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
ansi
که نحوه نمایش رنگها و تصاویر کوچک و ساده را روی صفحه نمایش بیان میکند
standards
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
contrast
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasts
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
flight coordination
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
scrambler
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scramblers
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
ansi
ترتیبی از حروف کنترلی صفحه نمایش ANSI که رنگها و خصوصیات متن را روی صفحه کنترل میکند این ترتیب با کلید ESC و شروع میشود
screamer
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.
خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
analog
صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
the concert of europe
منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
analogue
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogues
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
much
بسیار
multiplicity
بسیار
far and away
بسیار
many
بسیار
ever so
بسیار
so mush
بسیار
detestable
بسیار بد
out and a way
بسیار
muckle
بسیار
multiped
بسیار پا
oftentimes
بسیار
no end of
بسیار
mickle or muckle
بسیار
mickle
بسیار
far
بسیار
beastby
بسیار
an abundance of
بسیار
thousand and one
بسیار
immortally
بسیار
unco
بسیار
very little
بسیار کم
by far
بسیار
precious
بسیار
not a lettle
بسیار
overly
بسیار
lashongs
بسیار
longeval
بسیار زی
clinking
بسیار
sorely
بسیار
lot
بسیار
desperate
بسیار بد
terrible
<adj.>
بسیار بد
all-
بسیار
all
بسیار
plenty
بسیار
sadly
بسیار بد
seldom
بسیار کم
galore
بسیار
awfully
بسیار
parlous
بسیار
sopping
بسیار
rotten
<adj.>
بسیار بد
lousy
<adj.>
بسیار بد
powerfully
بسیار
multifarious
بسیار
numerous
بسیار
awful
<adj.>
بسیار بد
abundant
بسیار
very
بسیار
infernality
زشتی بسیار
fined
بسیار اماده
superheat
بسیار گرم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com