English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
Other Matches
you might have come باید امده باشید
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Will you tell me when to get off? ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
You can rest assured. خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
everblooming همیشه بهار همیشه شکوفا
evergreen همیشه سبز همیشه بهار
evergreens همیشه سبز همیشه بهار
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
hurry up زود باشید
look sharp زود باشید
mind your eye ملتفت باشید
hen and chickens همیشه بهار همیشه بهار باغی
depend upon it خاطر جمع باشید
perhaps you have seen it شاید انرادیده باشید
you may rest assured میتوانید مطمئن باشید
be a man مردانگی داشته باشید
keep your peck up جرات داشته باشید
Please make yourself comfortable. لطفا" راحت باشید
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
perhaps you have seen it ممکن است انرادیده باشید
readying حاضربه تیر حاضر باشید
stick to your work بکار خود مشغول باشید
god speed you کامیاب شوید موفق باشید
he had need remember بایستی بخاطر داشته باشید
leave me alone کاری بمن نداشته باشید
look to your manner موافب اطوار خود باشید
on guard اماده برای دفاع باشید
readies حاضربه تیر حاضر باشید
ready حاضربه تیر حاضر باشید
dont care a rap ذرهای باک نداشته باشید
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
dont care a rap هیچ پروا نداشته باشید
readied حاضربه تیر حاضر باشید
Be of good courage . قوت قلب داشته باشید
live it up <idiom> روز خوبی راداشته باشید
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
Would you wait for me, please? ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
Be quiet so as not to wake the others. ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
mind your p's and qs در گفتار و کردار خود بهوش باشید
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
i give you my world for it قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
i insist on your being present جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
mix up, caution موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
Would you care for a cup of coffee? آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
be patient to all men با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
alert مراقب
alerted مراقب
observer مراقب
alerts مراقب
wide-awake مراقب
lookout مراقب
wide awake مراقب
vigilantes مراقب
vigilant مراقب
watch ful مراقب
vigilante مراقب
surveillant مراقب
observers مراقب
observant مراقب
lookouts مراقب
watcher مراقب
watchers مراقب
attended با مراقب
oper eyed مراقب
quivive مراقب
care giver مراقب
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
watchful موافب مراقب
unattended operation عملکرد بی مراقب
watch man پاسبان مراقب
watch out مراقب بودن
scrutator مراقب موشکاف
watchfulness مراقب پاسدار
onlookers مراقب تماشاگر
watch it <idiom> مراقب باش
see after مراقب بودن
look after مراقب بودن
unattended operation عملکردبی مراقب
watchmen پاسدار مراقب
watchman پاسدار مراقب
attended operation عملکرد با مراقب
i was on the watch for it مراقب ان بودم
tenty مراقب موافب
automatic controller مراقب خودکار
look out <idiom> مراقب بودن
to keep a look مراقب بودن
to keep watch مراقب بودن
onlooker مراقب تماشاگر
pinch pennies <idiom> مراقب پوست خودبودن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
attend to someone <idiom> مراقب کسی بودن
look after someone <idiom> مراقب کسی بودن
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
watch one's time مراقب فرصت بودن
minding تذکر دادن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> بادقت مراقب اطراف بودن
looks فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked فاهر بنظرامدن مراقب بودن
look فاهر بنظرامدن مراقب بودن
Keep an eye on the children. چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
to be on one's track مراقب حال کسی بودن
take care of <idiom> مراقب چیزی یا کسی بودن
mind تذکر دادن مراقب بودن
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
to take care of somebody [something] مراقب کسی [چیزی] بودن
minds تذکر دادن مراقب بودن
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
pan در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
administrators شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
alway همیشه
sempre همیشه
at all times همیشه
everywhen همیشه
year in year out همیشه
incessantly همیشه
evermore همیشه
frequenter همیشه رو
for evermore همیشه
for ever and aday همیشه
ay همیشه
eer همیشه
ayŠaye همیشه
at any time <adv.> همیشه
always همیشه
at all hours <adv.> همیشه
anytime <adv.> همیشه
ever همیشه
ever- همیشه
any time <adv.> همیشه
inapposite بی موقع
seasonably به موقع
behind time بی موقع
nailed به موقع
nail به موقع
at the precise moment در سر موقع
premature بی موقع
ill-timed بی موقع
terming موقع
termed موقع
term موقع
unseasonably بی موقع بی جا
unseasonable بی موقع بی جا
at an unearthy hour بی موقع
siting موقع
when در موقع
period موقع
periods موقع
nails به موقع
occasions موقع
occasioning موقع
inopportunely بی موقع
occasion موقع
occasioned موقع
soles تنها
solitary تنها
solus تنها
sole تنها
by one,s self تنها
by it self تنها
single تنها
solitarily تنها
just تنها
uniquely تنها
unaccompanied تنها
unique تنها
solos تنها
recluses تنها
recluse تنها
mere تنها
merest تنها
by yourself تنها
siolus تنها
by oneself تنها
solo تنها
single line خط تنها
single handed تنها
only تنها
exclusive تنها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com