English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English Persian
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
boarded هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
Other Matches
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
board of trade هیئت بازرگانی
scaffold سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffolds سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
planking تخته پوشی تخته بندی
shuttering تخته بندی
lathing تخته بندی
wainscoting تخته بندی
scaffold تخته بندی
planking تخته بندی
scaffolds تخته بندی
patchboard تخته سرهم بندی
timberwork الوارکاری تخته بندی
sheathing تخته بندی قائم
patchboard تخته سیم بندی
plugboard تخته سیم بندی
panel formwork تخته قالب بندی بتن
decking تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
presidium هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boarded هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardroom اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
putlock تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
putlog تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
judicature هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury هیئت داوری هیئت قضات
plank تخته تخته کردن
panelist عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
multi board computer کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
daughter board تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
to dismiss [remove] the board of managers مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
commercialization تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
plywood تخته لایی تخته چند لا
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
notice board 1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
bare board تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
ceil تخته پوش کردن
board جلد کردن تخته
board تخته پوش کردن
lagvt تخته پوش کردن
boarded تخته پوش کردن
boarded جلد کردن تخته
plank تخته پوش کردن
to play at d. تخته نرد بازی کردن
to panel a wall دیواری را تخته کوبی کردن
to put a notice up آگهیی را به تخته ای [ستونی] آویزان کردن
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
wall-to-wall [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
stall out کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
rabbet جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
NIC تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
seals اب بندی کردن
seal اب بندی کردن
batten down اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
lacevi بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
sealing اب بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
underpin پی بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
underpins پی بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
caulk اب بندی کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
compartmentalised بخش بندی کردن
lot تقسیم بندی کردن
compartmentalised فصل بندی کردن
break down تقسیم بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
categorised رده بندی کردن
boggle کارسرهم بندی کردن
lot سهم بندی کردن
phrases کلمه بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
compartmentalising فصل بندی کردن
compartmentalises فصل بندی کردن
slub سرهم بندی کردن
formulating فرمول بندی کردن
format قالب بندی کردن
prioritises اولویت بندی کردن
prioritising اولویت بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
rationing جیره بندی کردن
rate درجه بندی کردن
partition جزء بندی کردن
rates درجه بندی کردن
groupage دسته بندی کردن
subsuming رده بندی کردن
subsumes رده بندی کردن
degrees رتبه بندی کردن
subsumed رده بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
partitions جزء بندی کردن
prioritised اولویت بندی کردن
partitioning قسمت بندی کردن
formulates فرمول بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
formulated فرمول بندی کردن
classifies رده بندی کردن
triangulation مثلث بندی کردن
paricle size analysis دانه بندی کردن
compartmentalises بخش بندی کردن
ration جیره بندی کردن
rationed جیره بندی کردن
rations جیره بندی کردن
wrap بسته بندی کردن
wraps بسته بندی کردن
formulate فرمول بندی کردن
formats قالب بندی کردن
classifying رده بندی کردن
classifying دسته بندی کردن
classifying طبقه بندی کردن
hoodwinked چشم بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
layers طبقه بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
rally دسته بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
resort دسته بندی کردن
grade دسته بندی کردن
hoodwinking چشم بندی کردن
hoodwinks چشم بندی کردن
grade درجه بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com