Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
boarded
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
Other Matches
panels
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
board of trade
هیئت بازرگانی
scaffold
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffolds
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
planking
تخته پوشی تخته بندی
shuttering
تخته بندی
lathing
تخته بندی
wainscoting
تخته بندی
scaffold
تخته بندی
planking
تخته بندی
scaffolds
تخته بندی
patchboard
تخته سرهم بندی
timberwork
الوارکاری تخته بندی
sheathing
تخته بندی قائم
patchboard
تخته سیم بندی
plugboard
تخته سیم بندی
panel formwork
تخته قالب بندی بتن
decking
تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
presidium
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
boarded
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardroom
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
putlock
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
putlog
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
plank
تخته تخته کردن
panelist
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard
تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
daughter board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
to dismiss
[remove]
the board of managers
مرخص کردن
[معاف کردن]
هیئت مدیره
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
commercialization
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
plywood
تخته لایی تخته چند لا
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
notice board
1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
bare board
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
ceil
تخته پوش کردن
board
جلد کردن تخته
board
تخته پوش کردن
lagvt
تخته پوش کردن
boarded
تخته پوش کردن
boarded
جلد کردن تخته
plank
تخته پوش کردن
to play at d.
تخته نرد بازی کردن
to panel a wall
دیواری را تخته کوبی کردن
to put a notice up
آگهیی را به تخته ای
[ستونی]
آویزان کردن
trimmest
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
wall-to-wall
[مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
trim
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
stall out
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
rabbet
جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
NIC
تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
seals
اب بندی کردن
seal
اب بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
to take a snack
ته بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
lacevi
بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
sealing
اب بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
underpin
پی بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
underpins
پی بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
partitions
جدا کردن جزء بندی کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation
جدا کردن درجه بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
to put on
شرط بندی کردن تحمیل کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portion
تسهیم کردن سهم بندی کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
portions
تسهیم کردن سهم بندی کردن
gaduate
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
compartmentalised
بخش بندی کردن
lot
تقسیم بندی کردن
compartmentalised
فصل بندی کردن
break down
تقسیم بندی کردن
categorised
دسته بندی کردن
categorised
رده بندی کردن
boggle
کارسرهم بندی کردن
lot
سهم بندی کردن
phrases
کلمه بندی کردن
categorised
طبقه بندی کردن
compartmentalising
فصل بندی کردن
compartmentalises
فصل بندی کردن
slub
سرهم بندی کردن
formulating
فرمول بندی کردن
format
قالب بندی کردن
prioritises
اولویت بندی کردن
prioritising
اولویت بندی کردن
classifies
طبقه بندی کردن
rationing
جیره بندی کردن
rate
درجه بندی کردن
partition
جزء بندی کردن
rates
درجه بندی کردن
groupage
دسته بندی کردن
subsuming
رده بندی کردن
subsumes
رده بندی کردن
degrees
رتبه بندی کردن
subsumed
رده بندی کردن
degree
رتبه بندی کردن
partitions
جزء بندی کردن
prioritised
اولویت بندی کردن
partitioning
قسمت بندی کردن
formulates
فرمول بندی کردن
compartmentation
تقسیم بندی کردن
formulated
فرمول بندی کردن
classifies
رده بندی کردن
triangulation
مثلث بندی کردن
paricle size analysis
دانه بندی کردن
compartmentalises
بخش بندی کردن
ration
جیره بندی کردن
rationed
جیره بندی کردن
rations
جیره بندی کردن
wrap
بسته بندی کردن
wraps
بسته بندی کردن
formulate
فرمول بندی کردن
formats
قالب بندی کردن
classifying
رده بندی کردن
classifying
دسته بندی کردن
classifying
طبقه بندی کردن
hoodwinked
چشم بندی کردن
classifies
دسته بندی کردن
categorizing
دسته بندی کردن
layers
طبقه بندی کردن
layer
طبقه بندی کردن
rally
دسته بندی کردن
categorizing
طبقه بندی کردن
resort
دسته بندی کردن
grade
دسته بندی کردن
hoodwinking
چشم بندی کردن
hoodwinks
چشم بندی کردن
grade
درجه بندی کردن
classify
طبقه بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com