English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
ferial وابسته بروزهای عادی
Other Matches
CB مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
routinize عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
hypermnesia ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
phallic وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
puritanical وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
cliquy وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
sister services یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
commoners عادی
commonest عادی
routine عادی
common عادی
ordinary عادی
habitual عادی
regular عادی
regulars عادی
gen عادی
naked عادی
wonted عادی
normal عادی
run of the mill عادی
run-of-the-mill عادی
uncritical عادی
uncritically عادی
groovy عادی
unexceptional عادی
customary عادی
routines عادی
private عادی
privates عادی
routinely عادی
normal عادی معمولی
normal exit درروی عادی
normal form صورت عادی
usual عادی مرسوم
private decument سند عادی
normal maintenance محافظت عادی
normal good کالای عادی
normal price قیمت عادی
naturals دیوانه عادی
one's self در حال عادی
eupnoea تنفس عادی
eccentrics غیر عادی
eccentric غیر عادی
natural دیوانه عادی
matten of course جیز عادی
average revenue قیمت عادی
normal termination پایان عادی
normal range محدوده عادی
normal profit سود عادی
nonsingular matrix ماتریس عادی
private decument عقد عادی
anomalous غیر عادی
preternatural غیر عادی
routine message پیام عادی
matter of course چیز عادی
regular price قیمت عادی
subnormal مادون عادی
norms روش عادی
norm روش عادی
habitualness عادی بودن
habitual way of doing anything راه عادی
nutcases غیر عادی
nominal price قیمت عادی
procedure message پیام عادی
normalization عادی شدن
general creditor طلبکار عادی
normal voltage ولتاژ عادی
wear and tear فرسودگی عادی
rife فراوان عادی
abnormous غیر عادی
nutcase غیر عادی
unwashed جزومردم عادی
routines امر عادی
routines کار عادی
routines طریقه عادی
routine طریقه عادی
workaday معمولی عادی
rucks مردم عادی
ruck مردم عادی
commons مردم عادی
routinely طریقه عادی
private document سند عادی
routine کار عادی
routinely امر عادی
routine امر عادی
consuetudinary عادی معمول
routinely کار عادی
the common run of men مردمان عادی
the inevitable چیزهای عادی
deed under private سند عادی
deed under private seal سند عادی
deed under private signature سند عادی
oneself در حال عادی
unwonted غیر عادی
inevitability امر عادی
ornary عادی معمولی
ordinary shareholder سهامدار عادی
ordinary share سهام عادی
ordinary passport پاسپورت عادی
common block قرقره عادی
ordinary income درامد عادی
supernormal فوق عادی
queerest غیر عادی
queerer غیر عادی
queer غیر عادی
ornery عادی معمولی
common foul خطای عادی
normally بطور عادی
customarily بطور عادی
average conditions شرایط عادی
common whipping بست عادی
ordinary shares سهام عادی
common stocks سهام عادی
common stock سهام عادی
overage سن عادی را گذرانده
normality حالت عادی
normality عادی بودن
onery عادی معمولی
commonly بطور عادی
uncommonly غیر عادی
macro بطورغیر عادی
typical <adj.> بافت عادی
in the course of nature بطریق عادی
in the a way بطریق عادی
off the beaten track <idiom> غیر عادی
abnormal غیر عادی
supranormal <adj.> فوق عادی
addict عادی کردن
uncommon غیر عادی
abnormally غیر عادی
addicts عادی کردن
average درجه عادی میانگین
stock عادی ازلحاظ مدل
outsize اندازه متفاوت با عادی
gigantism رشد غیر عادی
the rank and file توده مردم عادی
anomalous effect اثر غیر عادی
oblique طرح حرف عادی کج
stocked عادی ازلحاظ مدل
chores کارهای عادی و روزمره
anomalous magnet اهنربای غیر عادی
extraordinary ray پرتو غیر عادی
routines روزمره کار عادی
log normal distribution لگاریتم توزیع عادی
settle down <idiom> زندگی عادی داشتن
prodigious غیر عادی شگرف
anomalous curve منحنی غیر عادی
abend خاتمه غیر عادی
school of hard knocks <idiom> تجربه عادی از زندگی
averaged درجه عادی میانگین
averages درجه عادی میانگین
averaging درجه عادی میانگین
abnormal end خاتمه غیر عادی
routine روزمره کار عادی
chore کارهای عادی و روزمره
subnormality مادون عادی بودن
catch one's breath <idiom> نفسهای عادی کشیدن
prodigy چیز غیر عادی
routinely جریان عادی و دایمی
Fantastic architecture معماری غیر عادی
prodigies چیز غیر عادی
routines جریان عادی و دایمی
man in the street <idiom> مردم عادی یا متوسط
routine work کار تکراری عادی
ordinary life insurance بیمه عمر عادی
routinely روزمره کار عادی
eccentrics غیر عادی غریب
singular matrix ماتریس غیر عادی
rayleigh scattering تفرق عادی تابشها
routine جریان عادی و دایمی
eccentric غیر عادی غریب
one for the books <idiom> چیز غیر عادی
abnormality بی قاعدگی وضع غیر عادی
hydrocephaly ازدیاد غیر عادی مایع
donkeywork کارهای عادی وروزمره خرکاری
creepy وحشت زده غیر عادی
matter of course <idiom> عادت،راه عادی،قانون
abnormalities بی قاعدگی وضع غیر عادی
second wind بازیابی وضع عادی تنفس
normalize بصورت عادی و معمولی دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com