Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
Bantu
وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
Other Matches
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
frauds
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
fraud
پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
Big Brother
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
folklike
وابسته به توده مردم
folkish
وابسته به توده مردم
popular
وابسته بتوده مردم خلقی
Bantu
زبانهای بانتو
confusion of tonguer
امیختگی زبانها
comparative philology
علم مقایسه زبانها
Bantu
عضو قبیلههایی که به زبانهای بانتو تکلم میکنند
glossography
طبقه بندی و شرح زبانها
kafir
کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
kaffir
کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
coincidence function
پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
philologer
لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
dollar sign
که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
ionic
وابسته به یون الکتریکی یکنوع حروف سیاه چاپخانه زبان قدیمی مردم ایونی یونان سرستون ساخته شده بسبک ایونی یونان
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
manager
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
managers
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
scottish gaelic
زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
population
تعداد مردم مردم
populations
تعداد مردم مردم
lost cluster
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
themselves
[for their part]
<adv.>
از طرف آنها
on their part
<adv.>
از طرف آنها
for their part
<adv.>
از طرف آنها
channeling
یچ کردن بین آنها
channelled
یچ کردن بین آنها
in such a way as to enable them
به طوری که آنها بتوانند
channeled
یچ کردن بین آنها
channel
یچ کردن بین آنها
rules
وعملیات روی آنها
Send them in two at a time .
آنها رادو تا دوتابفرست تو
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
channels
یچ کردن بین آنها
Ask each and every one of them .
ازیک یک آنها بپرسید
I need them today.
من آنها را امروز میخواهم.
I need them tonight.
من آنها را امشب میخواهم.
I need them before friday.
من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
They were all alike.
همه آنها یکی بودند.
They gave me permission by way of an exception ...
آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
They became estranged . They fell out .
میانه آنها بهم خورد
They cannot hold a candle to him .
سگش می ارزد بهمه آنها
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
They held me culpable for the accident.
آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
descriptions
لیست داده ها و خصوصیات آنها
description
لیست داده ها و خصوصیات آنها
logical
مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
BCC
و لیست آنها را نشان نمیدهد
keep these separate from those.
اینها را از آنها جدا نگاهدار
people
مردم
the people
مردم
public
مردم
peopled
مردم
the deaf
مردم کر
population
[pop.]
مردم
folks
مردم
folk
مردم
peopling
مردم
peoples
مردم
list
لیست توابع یا دستورات و حل آنها در برنامه
catalogued
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
microcomputing
مربوط به ریز کامپیوتر و استفاده آنها
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
Their names are as follows .
اسامی آنها بقرار زیر است
They were all either kI'lled ou taken prisoners .
همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
cataloguing
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogues
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloged
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloging
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogs
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogue
لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
downsize
که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
parade
اجتماع مردم
public notice
آگهی به مردم
townsfolk
مردم شهری
paraded
اجتماع مردم
other people
مردم دیگر
Among the people .
درمیان مردم
mob
انبوه مردم
mobbed
انبوه مردم
mobbing
انبوه مردم
massing
توده مردم
masses
توده مردم
omnibuses
توده مردم
omnibus
توده مردم
the public
عموم مردم
plebeians
توده مردم
popularity
مردم پسندی
rushing
ازدحام مردم
rushed
ازدحام مردم
plebeian
توده مردم
rush
ازدحام مردم
unsocial
مردم گریز
misanthrope
مردم گریز
misanthropes
مردم گریز
other people
سایر مردم
outside opinion
رای مردم
mass
توده مردم
land n
قوم مردم
mobs
انبوه مردم
rucks
مردم عادی
openly
در انظار مردم
communists
مردم گرا
parades
اجتماع مردم
manragora
مردم گیاه
mandrake
مردم گیاه
demography
مردم نگاری
hoi polloi
توده مردم
communist
مردم گرا
reputedly
در نظر مردم
sociability
مردم امیزی
on the tongues of men
سر زبان مردم
outside opinion
عقیده مردم
laotian
مردم تایی
parading
اجتماع مردم
jawsmith
مردم فریب
lao
مردم تایی
communism
مردم داری
mandate
دستور مردم به
mandated
دستور مردم به
mandates
دستور مردم به
mandating
دستور مردم به
many people
بسیاری از مردم
many people
خیلی از مردم
population
[pop.]
تعداد مردم
commons
مردم عادی
ruck
مردم عادی
popular
مردم پسند
corporations
گروهی از مردم
demos
توده مردم
public-spirited
خیرخواه مردم
people say
مردم می گویند
the offscourings humanity
مردم پست
the multitude
توده مردم
underfed
مردم گرسنه
citizenship
مردم تبعیت
corporation
گروهی از مردم
anarchy
خودسری مردم
unsociability
مردم گریزی
unsociable
مردم گریز
anthropometry
مردم سنجی
head count
شمارش مردم
the old
مردم سالخورده
flower people
مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
anthropology
مردم شناسی
head counts
شمارش مردم
all men
مردم همه
commonest
: مردم عوام
commoners
: مردم عوام
ombudsmen
فریادرس مردم
all men
همه مردم
most people
بیشتر مردم
populace
توده مردم
citizenry
مردم تبعیت
lowest common denominator
مردم پذیر
common
: مردم عوام
lowest common denominators
مردم پذیر
all men
کلیه مردم
the million
توده مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com