English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
stat [on something] واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
Other Matches
numeric که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
statistics واقعیتها به صورت اعداد
matrixes آرایه داده ها یا اعداد به صورت سط ر و ستون
matrix آرایه داده ها یا اعداد به صورت سط ر و ستون
number انتساب اعداد و به لیست موضوعات به صورت مرتب
numbers انتساب اعداد و به لیست موضوعات به صورت مرتب
symbolically دستوری که در قالب نشانهای است و نه به صورت اعداد دودویی
symbolic دستوری که در قالب نشانهای است و نه به صورت اعداد دودویی
compacted استانداردی که نحوه ذخیره سازی موسیقی به صورت مجموعهای از اعداد
compacts استانداردی که نحوه ذخیره سازی موسیقی به صورت مجموعهای از اعداد
compacting استانداردی که نحوه ذخیره سازی موسیقی به صورت مجموعهای از اعداد
compact استانداردی که نحوه ذخیره سازی موسیقی به صورت مجموعهای از اعداد
visualization تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
CD audio استاندارد مربوط به نحوه ذخیره سازی موسیقی به صورت مجموعهای از اعداد
CD DA استاندارد مربوط به نحوه ذخیره سازی موسیقی به صورت مجموعهای از اعداد
normalizes ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalised ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalises ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalising ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalize ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
excess کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
excesses کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
tabulator بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد
reverse عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversed عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reversing عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverses عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
decimal کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
complementation سیستم اعداد برای نشان دادن اعداد مثبت و منفی
leontief matrix اجزاء ماتریس لئونتیف در قطراصلی اعداد مثبت و سایراجزاء ان اعداد منفی یا صفرهستند .
random number روش ایجاد یک ترتیبی از اعداد تصادفی به طوری که هیچ عددی بیشتر از اعداد دیگر رخ نمیدهد
algebra استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
hexadecimal notation سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
hex سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
inventory از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
reality واقعیت
verities واقعیت
fact واقعیت
realities واقعیت
actuality or actualness واقعیت
facts واقعیت
virtuality واقعیت
verity واقعیت
actuality واقعیت
entelechy واقعیت
accomplish واقعیت دادن
actualise [British] واقعیت دادن
carry out واقعیت دادن
put into practice واقعیت دادن
actualize واقعیت دادن
bring inbeing واقعیت دادن
make a reality واقعیت دادن
verisimilitude شباهت به واقعیت
actualization واقعیت دادن
empirical reality واقعیت تجربی
execute واقعیت دادن
bring into being واقعیت دادن
actualize واقعیت دادن
carry ineffect واقعیت دادن
implement واقعیت دادن
fulfils واقعیت دادن
misrepresentation قلب واقعیت
reality principle اصل واقعیت
objectivity هستی واقعیت
fulfill واقعیت دادن
fulfill [American] واقعیت دادن
subjective reality واقعیت ذهنی
realism واقعیت گرایی
unreality عدم واقعیت
objective reality واقعیت برونی
put into effect واقعیت دادن
fulfills واقعیت دادن
put ineffect واقعیت دادن
put inpractice واقعیت دادن
carry into effect واقعیت دادن
make something happen واقعیت دادن
reality testing واقعیت ازمایی
fulfil واقعیت دادن
reality therapy واقعیت درمانی
fulfilled واقعیت دادن
fulfilling واقعیت دادن
objective reality واقعیت عینی
locals چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
wise up to <idiom> بالاخره فهمیدن واقعیت
bovarism در هم امیزی خیال و واقعیت
externalized واقعیت خارجی قائل شدن
pin down <idiom> اجبار شخصی دربیان واقعیت
externalising واقعیت خارجی قائل شدن
externalize واقعیت خارجی قائل شدن
externalised واقعیت خارجی قائل شدن
externalises واقعیت خارجی قائل شدن
I would like to know the truth. من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
externalizes واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing واقعیت خارجی قائل شدن
realism مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
matter-of-fact <idiom> چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
pragmatics فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
I would like to learn the truth. من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
pragmatic فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
gap analysis تجزیه و تحلیل فاصله بین پیش بینی و واقعیت
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
numerics اعداد
octal notation یا اعداد 0 تا 7
odd numbers اعداد فرد
Roman numeral اعداد رومی
numerary وابسته به اعداد
number range محدوده اعداد
odd numbers اعداد فرد
even اعداد جفت
binary numbers اعداد دودوئی
complex number اعداد مختلط
round numbers اعداد سرراست
real numbers اعداد حقیقی
real numbers اعداد واقعی
rational numbers اعداد منطقی
rational numbers اعداد گویا
theory of numbers نظریه اعداد
random numbers اعداد تصادفی
arabic numeral اعداد انگلیسی
arithmomania وسواس اعداد
ordinal numbers اعداد ترتیبی
cardinal اعداد اصلی
cardinals اعداد اصلی
numeric 1-مربوط به اعداد. 2-
numerical مربوط به اعداد
harmonic mean اعداد متقابل
congrunet numbers اعداد هم نهشت
matrixes جدول اعداد
matrix جدول اعداد
rom دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
numerative system دستگاه اعداد [ریاضی]
cardinals اعداد اصلی [ریاضی]
Mersenne prime اعداد مرسن [ریاضی]
number completion test ازمون تکمیل اعداد
Cardinal numbers اعداد کاردینال [ریاضی]
FMS کنترل اعداد کامپیوتری
rational numbers اعداد منطقی [ریاضی]
system of numeration دستگاه اعداد [ریاضی]
numbering system دستگاه اعداد [ریاضی]
number system دستگاه اعداد [ریاضی]
decimal number system سیستم اعداد اعشاری
theory of numbers نظریه اعداد [ریاضی]
numeric مجموعه کلیدها با اعداد
numeric آرایه حاوی اعداد
packed decimal اعداد بسته شده
transfinite ماوراء اعداد محدود
5, 7, 9 are odd numbers . 5؟7؟9 اعداد فرد هستند
numerative دستگاه اعداد [ریاضی]
decimal number system سیستم اعداد دهدهی
random number generator مولد اعداد تصادفی
misrepresentation در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
to add equals اعداد مساوی را با هم جمع کردن
test element حروف و اعداد ازمایش مدار
setting up ریاضی مربوط به مجموعههای اعداد
inverts تغییر اعداد در محیط دودویی
reference number اعداد مبنای نشانه روی
set ریاضی مربوط به مجموعههای اعداد
sets ریاضی مربوط به مجموعههای اعداد
quantifies بیان اثر چیزی با اعداد
keypad و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
unsigned که اعداد منفی را نشان نمیدهد
meanest مقدار متوسط ه از اعداد یا مقادیر
meaner مقدار متوسط ه از اعداد یا مقادیر
mean مقدار متوسط ه از اعداد یا مقادیر
numeral اعداد نوشته شده IV, III, II , I و...
numerals اعداد نوشته شده IV, III, II , I و...
quantified بیان اثر چیزی با اعداد
alphanumeric حروف روی و اعداد عربی
quantify بیان اثر چیزی با اعداد
numerology مبحث معانی رمزی اعداد
quantifying بیان اثر چیزی با اعداد
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
floating point calculation محاسبات اعداد نمایی یا علمی
numeric که فقط حاوی اعداد هستند
prime number theorem قضیه اعداد اول [ریاضی]
geometry of numbers نظریه هندسی اعداد [ریاضی]
invert تغییر اعداد در محیط دودویی
analytic number theory نظریه تحلیلی اعداد [ریاضی]
inverting تغییر اعداد در محیط دودویی
floating point number اعداد ممیز شناور [ریاضی]
notation روش نوشتن یا نمایش اعداد
notations روش نوشتن یا نمایش اعداد
swelled head <idiom> (خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
phone مجموعه اعداد برای تلفن خاص
denary notation سیستم عددی در مبنای ده با استفاده از اعداد 0 تا 9
numeric عملوندی که فقط از اعداد استفاده میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com