Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
sanshifter
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
Other Matches
defamatory
توهین امیز
humiliatory
توهین امیز
humiliatingly
توهین امیز
humiliating
توهین امیز
insulting
توهین امیز
disgracing
توهین امیز
aspersive
توهین امیز
affrontive
توهین امیز
pratfall
امر توهین امیز
abusive
بدزبان توهین امیز
prandial
واژه شوخی امیز
burdended
فاصله گرفتن از قایق جلویی برای عبور
toe pick
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
toe rake
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
toe point
پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش
cantoria
[واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
toe weight
وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
anglo-chinois
[واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
poetaster is pejorative word
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
electrographic architecture
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
cooling-off periods
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
anastylosis
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
portmanteau
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux
واژه مرکب از دو واژه
cooling off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
incriminatory
تهمت امیز اتهام امیز
trickier
خدعه امیز مهارت امیز
trickiest
خدعه امیز مهارت امیز
tricky
خدعه امیز مهارت امیز
expostulatory
سرزنش امیز تعرض امیز
antagonistic
خصومت امیز رقابت امیز
suasive
ترغیب امیز تحریک امیز
admonitory
نصیحت امیز توبیخ امیز
gratulant
تهنیت امیز تبریک امیز
headmost
جلویی
front end
سر جلویی
forward station
پاسگاه جلویی
advance section
قسمت جلویی
front view
نمای جلویی
front door
[of house]
در جلویی
[ساختمان]
entrance door
در جلویی
[ساختمان]
entrance
در جلویی
[ساختمان]
entry door
در جلویی
[ساختمان]
forestay
بکسل جلویی
foretop
بام جلویی
advanced
جلویی مقدم
lap
رسیدن به حریف جلویی
lapped
رسیدن به حریف جلویی
luff
لبه جلویی بادبان
telencephalon
قسمت جلویی مغزجنین
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
nose
دماغه جلویی تخته موج سواری
The car in front is obstructintg us.
اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
noses
دماغه جلویی تخته موج سواری
scratch spin
چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
one toe spin
چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
tacks
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
popping crease
خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
tack
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacked
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacking
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
to sit up and beg
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg
[of a dog holding up front paws]
التماس کردن
[سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
insult
توهین
indignity
توهین
indignities
توهین
defamation
توهین
libels
توهین
insulted
توهین
disgrace
توهین
disgraced
توهین
vituperation
توهین
insultation
توهین
libel
توهین
contumely
توهین
libeled
توهین
libeling
توهین
offence
توهین
libelled
توهین
offenses
توهین
libelling
توهین
disgraces
توهین
aspersion
توهین
flouted
توهین
flouts
توهین
flout
توهین
snash
توهین
flouting
توهین
offense,etc
توهین
blasphemies
توهین به مقدسات
libels
توهین کردن به
no offences was meant
توهین نبود
libelling
توهین کردن به
offenses
اهانت توهین
insolence
توهین غرور
offence
اهانت توهین
libelled
توهین کردن به
blasphemy
توهین به مقدسات
libeled
توهین کردن به
bespatter
توهین کردن
sacrilege
توهین به مقدسات
insultingly
توهین کنان
offense
اهانت توهین
libel
توهین کردن به
affronter
توهین کننده
disparagement
توهین بی اعتباری
defamer
توهین کننده
insulted
توهین کردن به
libeling
توهین کردن به
insult
توهین کردن به
to give offences to
توهین کردن
reprisals
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
affronts
اشکارا توهین کردن
insult
دشنام توهین کردن
fay
شوخی توهین امیزکردن
affront
آشکارا توهین کردن
wite
توهین سرزنش کردن
insulted
دشنام توهین کردن
affronting
اشکارا توهین کردن
an unwarranted insult
توهین ناروایا بی جهت
self abuse
استمناء با دست توهین بنفس
No harm meant!
نمی خواهم توهین کنم!
contempt
[criminal offence]
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
No offence!
نمی خواهم توهین کنم!
contempt of court
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
that insult
این توهین اوراسخت ازرده کرد
tucks
پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tuck
پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
tucking
پای عقبی را پشت پای جلویی بردن پیش از فشار با هر دوپا
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
mosul
واژه
neologisms
نو واژه
worded
واژه
neologism
نو واژه
terming
واژه
termed
واژه
word
واژه
term
واژه
score out that word
ان واژه را خط بزنید
synonyms
واژه هم معنی
synonym
واژه هم معنی
intercalation
واژه افزایی
punctuation for reference
زیر واژه
lexicon
[dictionary]
واژه نامه
synonyms
واژه مترادف
synonym
واژه مترادف
keyword
واژه کلیدی
lexicology
واژه شناسی
neologisms
واژه تراشی
loanword
واژه عاریه
loanword
واژه بیگانه
glossary
واژه نامه
cognate
واژه هم ریشه
word blindness
واژه کوری
word-blindness
واژه کوری
pejorative
واژه تحقیری
dictionary
واژه نامه
philologist
واژه شناس
paronym
واژه هم ریشه
neologisms
واژه جدید
neologism
واژه تراشی
neologism
واژه جدید
word
واژه سخن
neolalia
واژه تراشی
worded
واژه سخن
wordbook
واژه نامه
word book
واژه نامه
glossary
واژه نامه
glossaries
واژه نامه
buzz words
رمز واژه
dissylable
واژه دوهجائی
stimulus word
واژه محرک
buzz word
رمز واژه
coinage
ابداع واژه
wordbook
واژه نامه
word order
ترتیب واژه ها
the root of a word
ریشه واژه
word deafness
واژه کری
word count
واژه شماری
teragram
واژه چهار حرفی
that word is obsolescent
ان واژه کم کم دارد مهجور
logomachy
بازی واژه پردازی
this word means a dog
این واژه یعنی سگ
pentasyllable
واژه پنج هجائی
lexicon
واژه نامه دیکسیونر
lexicons
واژه نامه دیکسیونر
polysllable
واژه جند هجائی
post fix
در پایان واژه چسباندن
an inseparable prefix
سر واژه جدا نشدنی
syncopation
کوتاه سازی واژه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com