English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
Other Matches
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
salvage نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaging نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
surcharge هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharges هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
pilotage راهنمایی کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
withholding taxes مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding tax مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
tonnage rent حق امتیازی که از مواداستخراجی معدن به نسبت هرتن وصول میشود
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
pontage مالیات یا عوارضی که برای مرمت و نگهداری پلها وصول میشود
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
tactics دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
containers قطار و کشتی بکاربرده میشود
container قطار و کشتی بکاربرده میشود
the proceeds of the sale وجوهی که از فروش بدست می اید
salvages پاداشی که به رهاننده کشتی از خطرداده میشود
salvage پاداشی که به رهاننده کشتی از خطرداده میشود
salvaged پاداشی که به رهاننده کشتی از خطرداده میشود
salvaging پاداشی که به رهاننده کشتی از خطرداده میشود
chine درز شیارابی که دراثرحرکت کشتی ایجاد میشود
national ensign پرچم ملی که روی کشتی نصب میشود
del credere agent نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
The funds collected so far . وجوهی که تا کنون گرد آوری شده است
funded debt وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
sea tail بنه دریایی یکانهای هواروکه با کشتی حمل میشود
docl pass گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
ballast وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
privateer کشتی تجارتی که هنگام جنگ توسط دولت مصادره ومسلح میشود
theoric وجوهی که در یونان باستان جمع میکردند ...رفتن به تماشاخانه هاکمک کنند
primage اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
bow wave موجی که از سینه کشتی تولید میشود موج سینه
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
sector دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sectors دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
concerns بابت
for this reason <adv.> از آن بابت
whereat که از ان بابت
in so far <adv.> از آن بابت
in this sense <adv.> از آن بابت
concern بابت
thereupon <adv.> از آن بابت
therein از ان بابت
as a result <adv.> از آن بابت
at that [at that provocation] <adv.> از آن بابت
insofar <adv.> از آن بابت
subsequently <adv.> از آن بابت
items بابت
thereat <adv.> از آن بابت
in this respect <adv.> از آن بابت
particular redemption بابت
item بابت
for that reason <adv.> از آن بابت
as a result of this <adv.> از آن بابت
particulars بابت
in this manner <adv.> از آن بابت
thereat از ان بابت
as a consequence <adv.> از آن بابت
in this way <adv.> از آن بابت
whereby <adv.> از آن بابت
therefore <adv.> از آن بابت
thus [therefore] <adv.> از آن بابت
by implication <adv.> از آن بابت
in consequence <adv.> از آن بابت
in this wise <adv.> از آن بابت
in this vein <adv.> از آن بابت
behalf بابت
hence <adv.> از آن بابت
consequently <adv.> از آن بابت
by impl <adv.> از آن بابت
paticular خصوصی بابت
on this score از این بابت
regard بابت باره
regarded بابت باره
regards بابت باره
on my own account بابت خودم
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
gigabyte یک هزار میلیون بابت
therewith از ان بابت علاوه بر این
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
for ones own hand بابت خود شخص
In this matter در این بابت [قضیه]
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
social security contributions پرداختی بابت تامین اجتماعی
admonition راهنمایی
orientating راهنمایی
orientates راهنمایی
orientate راهنمایی
instructions راهنمایی
steerage راهنمایی
guidance راهنمایی
orientation راهنمایی
a piece of advice یک راهنمایی
instruction راهنمایی
leading راهنمایی
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
is he a the wiser for it ایا ازاین بابت عاقل تراست
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
reception وصول
recovery وصول
receptions وصول
collection وصول
collections وصول
recoveries وصول
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
guidable قابل راهنمایی
airt راهنمایی کردن
traffic light چراغ راهنمایی
redirection راهنمایی مجدد
herald راهنمایی کردن
traffic lights چراغ راهنمایی
lead : راهنمایی رهبری
leads : راهنمایی رهبری
guides راهنمایی کردن
intelligence office دفتر راهنمایی
guided راهنمایی کردن
guide راهنمایی کردن
main ی تر راهنمایی میکند
conduce راهنمایی کردن
heralds راهنمایی کردن
heralding راهنمایی کردن
vocational guidance راهنمایی شغلی
heralded راهنمایی کردن
admonitions تذکر راهنمایی
educational guidance راهنمایی اموزشی
instruction راهنمایی کردن
lightest چراغ راهنمایی
lighted چراغ راهنمایی
misguide بد راهنمایی کردن
marshal راهنمایی کردن با
marshaled راهنمایی کردن با
marshalled راهنمایی کردن با
marshals راهنمایی کردن با
instructions راهنمایی کردن
light چراغ راهنمایی
indication signs علایم راهنمایی
marshaling راهنمایی کردن با
a quick word of advice یک راهنمایی کوچک
aimed مراد راهنمایی
aims مراد راهنمایی
misdirection راهنمایی غلط
aim مراد راهنمایی
directing راهنمایی کردن
traffic signal چراغ راهنمایی
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
levier مالیات وصول کن
collection fee هزینه وصول
collection charges هزینه وصول
accessible قابل وصول
certificate of receipt گواهی وصول
collecting books وصول مطالبات
collection charge هزینه وصول
receipts اعلام وصول
collecting debts وصول مطالبات
receipts وصول کردن
receipt اعلام وصول
to get in وصول کردن
accession تابع وصول
levying وصول مالیات
levied وصول مالیات
line of approach راه وصول
recvery استرداد وصول
receipt وصول کردن
cleared cheque چک وصول شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com