English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (9 milliseconds)
English Persian
callisthenics ورزش سبک
Search result with all words
practice ورزش تمرین
fan پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanned پنکه تماشاچی ورزش دوست
fanning پنکه تماشاچی ورزش دوست
fans پنکه تماشاچی ورزش دوست
exercise ورزش
exercise ورزش تمرین کردن
exercised ورزش
exercised ورزش تمرین کردن
exercises ورزش
exercises ورزش تمرین کردن
train ورزش کردن
trained ورزش کردن
trains ورزش کردن
sportsman ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
sportsmen ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
ploy امر ورزش
ploys امر ورزش
bloomers شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
flannel ورزش
flannels ورزش
blazer نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
blazers نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
sport ورزش
sport پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported ورزش
sported پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports ورزش
sports پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
field event ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field events ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
ring صحنه ورزش
canoeing ورزش با کانو
game هرنوع ورزش بامقررات
athlete قهرمان ورزش
athletes قهرمان ورزش
callisthenics ورزش
gymnastics ورزش
gymnastics ورزش ژیمناستیک
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
practicing ورزش تمرین
practise ورزش تمرین
practises ورزش تمرین
practising ورزش تمرین
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
training ورزش کاراموزی
ringside در کنارصحنه ورزش
body building ورزش زیبایی اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
fishing ورزش ماهیگیری
angling ورزش ماهیگیری
professionalism ورزش حرفهای
coach مربی ورزش
coached مربی ورزش
coaches مربی ورزش
skiing ورزش اسکی
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
pastime ورزش
pastimes ورزش
athletics علم ورزش
stadia میدان ورزش مرحله
stadium میدان ورزش مرحله
stadiums میدان ورزش مرحله
agoines مسابقههای سه گانه یونانیان باستان ورزش وموسیقی وغشه یادو
amateurism ورزش اماتوری
athleticism ورزش گرایی
colosseum امفی تئاتر میدان ورزش
dumb bell میله اهنی دوسرگلوله داربرای ورزش
exerciser اسباب ورزش
exercize ورزش
fine drawn نتیجه ورزش
gymnastical ورزش
gymnastically ازراه ورزش
gymnastically ازلحاظ ورزش
head spring ورزش واکروبات با سر
i now know the v of exercise اکنون قدر ورزش را میفهمم
open exercise ورزش در هوای ازاد
p.exercise ورزش
physical exercise ورزش
physical therapy ورزش درمانی
playsuit لباس ورزش
pull over پیراهن کش ورزش
sport palace کاخ ورزش
sportfishing ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
sweat pants شلوار ورزش
to exercise is use ful ورزش کردن سودمند است
to stretch one's legs برای ورزش راه رفتن
xystus ایوان سرپوشیده برای ورزش
ball game ورزش یا بازی با توپ
ball games ورزش یا بازی با توپ
sportswear لباس ورزش
sweatshirt پیراهن ورزش
sweatshirts پیراهن ورزش
workout ورزش شدید
Other Matches
cartwheel [gymnastics exercise] چرخ فلک [ورزش ژیمناستیک] [ورزش]
goal گل [ورزش]
workouts ورزش روزانه
goal scorer گلزن [ورزش]
workouts ورزش شدید
workout ورزش روزانه
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
to miss the goal به گل نزدن [ورزش]
final whistle سوت پایان [ورزش]
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
danger sticks نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
nunchuks نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
nunchaku نانچیکوهات [ورزش] [کونگ فو]
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
He is an excellent player. عالی بازی می کند ( ورزش )
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
international match مسابقه بین المللی [ورزش]
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
starting whistle سوت آغاز بازی [ورزش]
out of bounds بیرون از زمین بازی [ورزش]
to make a substitution عوض کردن بازیگر [ورزش]
to substitute out [players] عوض کردن بازیگر [ورزش]
defence [British E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
defense [American E] دفاع [قانون] [ورزش] [ارتش]
fan پشتیبان [طرفدار] [هوادار] [ورزش]
to do [turn] a cartwheel چرخ فلک زدن [در ورزش]
marksman تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
set a record رکورد بر جای گذاشتن [ورزش]
marksman نشانه گیر [ارتش و ورزش]
Exercize is good for the health. ورزش برای سلامتی خوب است
to stonewall در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
to defend aggressively در حالت تدافع بازی کردن [ورزش]
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
Regular training strengthens the heart and lungs. ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Training makes the memory absorb more. آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com