Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to make approaches
وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
Other Matches
escape
رهایی جستن خلاصی جستن
escaped
رهایی جستن خلاصی جستن
escaping
رهایی جستن خلاصی جستن
escapes
رهایی جستن خلاصی جستن
outjockey
جستن بر
bounces
پس جستن
bounced
پس جستن
jumps
جستن
jump
جستن
jumped
جستن
overleap
جستن از
bounce
پس جستن
springs
جستن
spring
جستن
excelling
تفوق جستن بر
to gain a ccess
تقرب جستن
to find fault with
عیب جستن
excels
تفوق جستن بر
forestalled
پیش جستن بر
outruns
پیشی جستن بر
outrunning
پیشی جستن بر
to carry sword
شمشیر جستن
overrode
برتری جستن بر
excelled
تفوق جستن بر
forestalls
پیش جستن بر
override
برتری جستن بر
overridden
برتری جستن بر
to find f.with
عیب جستن از
outrun
پیشی جستن بر
overrides
برتری جستن بر
assist
شرکت جستن
denied
تبری جستن
antecede
برتری جستن
shoot forth
بالا جستن
shoot out
بالا جستن
shoot-out
بالا جستن
shoot-outs
بالا جستن
best
برتری جستن
to seek refuge
پناه جستن
to seek shelter
پناه جستن
denying
تبری جستن
to make a pounce
ناگهان جستن
to keep one's distance
دوری جستن
to gain the upper hand
تفوق جستن
transcends
سبقت جستن
transcended
سبقت جستن
to get the better of
پیشی جستن بر
to get the upper hand
پیشی جستن
transcend
سبقت جستن
to give the go by to
پیشی جستن بر
leaps
جستن دویدن
leaped
جستن دویدن
leap
جستن دویدن
deny
تبری جستن
outguess
سبقت جستن
overtop
برتری جستن از
out act
پیشی جستن از
hip
جستن پریدن
denies
تبری جستن
to be off the hook
<idiom>
از خطر جستن
hips
جستن پریدن
overtop
برتی جستن بر
transcending
سبقت جستن
outbalance
پیشی جستن
outvie
برتری جستن از
renounce
تبری جستن از
renounced
تبری جستن از
forestall
پیش جستن بر
renounces
تبری جستن از
renouncing
تبری جستن از
to be over the worst
<idiom>
از خطر جستن
to be over the hump
[American]
<idiom>
از خطر جستن
assisting
شرکت جستن
assisted
شرکت جستن
purgation
برائت جستن
get the start of
سبقت جستن بر
assists
شرکت جستن
excel
تفوق جستن بر
to come out of the woods
<idiom>
از خطر جستن
to be out of the woods
<idiom>
از خطر جستن
to gain a over
برتری یاتفوق جستن بر
wager of law
تبری جستن با سوگند
out maneuver
تفوق جستن در مانور
finds
جستن تشخیص دادن
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
find
جستن تشخیص دادن
anticipate
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipates
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
overleap
جستن از روی نادیده گذشتن از
outstrips
عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripping
عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstrip
عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripped
عقب گذاشتن پیشی جستن از
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
anticipating
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
trumps
مغلوب ساختن پیشی جستن
trump
مغلوب ساختن پیشی جستن
anticipated
پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
to have recourse to a person
بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
toget the start of one's rival
بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
to steal a march on any one
بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
overjump
بیش از اندازه نیروی خود جستن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
scoots
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooting
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoot
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted
بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
view halloo
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
rocket
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketed
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketing
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rockets
راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
reach
دسترس
reached
دسترس
reaches
دسترس
near at hand
در دسترس
disposal
دسترس
disposal
در دسترس
reaching
دسترس
available
در دسترس
within teach
دسترس
accessing
دسترس
accesses
دسترس
accessed
دسترس
at arm's length
در دسترس
access
دسترس
accessible
در دسترس
within teach
در دسترس
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
access
راه دسترس
available with
در دسترس نزد .....
available by
در دسترس از طریق .....
on tap
<adj.>
همیشه در دسترس
available
دسترس پذیر
placing at disposal
در دسترس گذاردن
accessing
راه دسترس
accessed
راه دسترس
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
inaccessible
<adj.>
خارج از دسترس
inaccessible
خارج از دسترس
inaccessible
غیرقابل دسترس
off the shelf
مواد در دسترس
accesses
راه دسترس
to be available
در دسترس بودن
availability
دسترس پذیری
accessible
قابل دسترس
on hand
<idiom>
قابل دسترس
accessible duct
مجرای دسترس
availability
در دسترس بودن
access point
نقطه دسترس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com