Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
change horses in midstream
<idiom>
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
Other Matches
maps
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
mapping
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
patronised
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
line route map
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
emcee
رئیس تشریفات کردن
emcees
رئیس تشریفات کردن
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographers
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographer
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
schoolmaster
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmasters
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
topographic map
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
storage map
نقشه انباره نقشه انبارش
reduction
کوچک کردن نقشه
reductions
کوچک کردن نقشه
scheme
نقشه طرح کردن
map reading
نقشه خوانی کردن
schemes
نقشه طرح کردن
schemed
نقشه طرح کردن
setting out
پیاده کردن نقشه
mapping
نقشه برداری کردن
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
altitude tints
گویا کردن نقشه
to spoil ones game
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
map orientation
توجیه کردن نقشه
To roll up the map. ,
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
photo interpretation
نقشه کردن عکس هوایی
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
reconstitute
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituted
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituting
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plans
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
reseau
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
spandrel
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
computer aided design and drafting
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
fix
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fixes
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
polar stereographic
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
grid navigation
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
projection
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
hill shading
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
wardens
رئیس
syndic
رئیس
director generals
رئیس کل
directors
رئیس
director general
رئیس کل
leader
رئیس
leaders
رئیس
directors general
رئیس کل
warden
رئیس
header
رئیس
headers
رئیس
headman
رئیس
provost
رئیس
provosts
رئیس
chief
رئیس
administers
رئیس
administering
رئیس
administered
رئیس
administer
رئیس
presidents
رئیس
headmen
رئیس
sheikh
رئیس
sheikhs
رئیس
sheiks
رئیس
commandants
رئیس
president
رئیس
head
رئیس
head master
رئیس
sheik
رئیس
chiefs
رئیس
chairman
رئیس
superintendent
رئیس
superintendents
رئیس
chairmen
رئیس
ruler
رئیس سر
rulers
رئیس سر
headsman
رئیس
administrators
رئیس
administrator
رئیس
Deans
رئیس
Dean
رئیس
warden
رئیس
higher up
رئیس
director
رئیس
superior
رئیس
masters
رئیس
superiors
رئیس
commandant
رئیس
mugwump
رئیس
master
رئیس
mastered
رئیس
chairmen
رئیس جلسه
anchor man
رئیس گروه
anchor men
رئیس گروه
anchormen
رئیس گروه
hierarch
رئیس روحانی
mess president
رئیس باشگاه
chairperson
رئیس جلسه
gun captain
رئیس توپ
heresiarch
رئیس رافضیون
heguman
رئیس دیر
harbor master
رئیس بندر
Prime Minister
رئیس الوزرا
Prime Ministers
رئیس الوزرا
harbour master
رئیس بندر
beach master
رئیس بارانداز
chairman
رئیس جلسه
head mistress
خانم رئیس
head of business firm
رئیس تجارتخانه
chairpersons
رئیس جلسه
staff manager
رئیس کارگزینی
podesta
رئیس شهربانی
arches
موذی رئیس
chieftains
رئیس قبیله
arch
موذی رئیس
stationmaster
رئیس ایستگاه
stationmasters
رئیس ایستگاه
vice chancellor
نایب رئیس
vice-chancellor
نایب رئیس
vice-chancellors
نایب رئیس
abbot
رئیس راهبان
jurat
رئیس شهرداری
He is in bad with the boss.
با رئیس اش بد است
kapell meister
رئیس ارکستر
arch-
موذی رئیس
wardens
رئیس زندان
warden
رئیس زندان
mint master
رئیس ضرابخانه
station master
رئیس ایستگاه
sagamore
رئیس ایل
surgeon
رئیس بهداری
veep
نایب رئیس
premier
مهمتر رئیس
premiers
مهمتر رئیس
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
vice president
معاون
[رئیس]
sheik
رئیس قبیله
leadden limbs
رئیس اسپ
surgeons
رئیس بهداری
phylarch
رئیس قبیله
the pro tem chief
رئیس موقت
chamberlains
رئیس خلوت
chamberlain
رئیس خلوت
section chief
رئیس قبضه
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
Chief of Staff
رئیس ستاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com