Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
nuncupative will
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
Other Matches
testamentary
وصیتی
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
universal legacy
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
declaratory judgment
حکمی است که در ان حقوق عدهای تثبیت واعلام میشود لیکن هیچ دستور اجراییی را که از نظراختتام دعوی موثر در مقام باشد متضمن نیست
thereat
<adv.>
متعاقبا
in this way
<adv.>
متعاقبا
whereby
<adv.>
متعاقبا
therefore
<adv.>
متعاقبا
thus
[therefore]
<adv.>
متعاقبا
by implication
<adv.>
متعاقبا
in consequence
<adv.>
متعاقبا
in this manner
<adv.>
متعاقبا
hence
<adv.>
متعاقبا
as a consequence
<adv.>
متعاقبا
thereupon
<adv.>
متعاقبا
subsequently
<adv.>
متعاقبا
consequently
<adv.>
متعاقبا
at that
[at that provocation]
<adv.>
متعاقبا
as a result
<adv.>
متعاقبا
in this wise
<adv.>
متعاقبا
in this vein
<adv.>
متعاقبا
in this sense
<adv.>
متعاقبا
for this reason
<adv.>
متعاقبا
in this respect
<adv.>
متعاقبا
by impl
<adv.>
متعاقبا
insofar
<adv.>
متعاقبا
subsequently
متعاقبا
for that reason
<adv.>
متعاقبا
as a result of this
<adv.>
متعاقبا
in so far
<adv.>
متعاقبا
at the start
در ابتدا
outset
ابتدا
de novo
از ابتدا
initio
در ابتدا
to start with
در ابتدا
beginnings
ابتدا
beginning
ابتدا
at the outset
در ابتدا
from scratch
<idiom>
از ابتدا
early
در ابتدا
at first
در ابتدا
earliest
در ابتدا
uppermost
از اغاز از ابتدا
initials
اولین یا در ابتدا
initialling
اولین یا در ابتدا
initialled
اولین یا در ابتدا
initialing
اولین یا در ابتدا
initialed
اولین یا در ابتدا
initial
اولین یا در ابتدا
redo
شروع مجدد از ابتدا
redoing
شروع مجدد از ابتدا
preset
تنظیم چیزی در ابتدا
start
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
redoes
شروع مجدد از ابتدا
redid
شروع مجدد از ابتدا
redone
شروع مجدد از ابتدا
originally
دراغاز کار در ابتدا
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
stacks
آدرس ابتدا پایانه پشته
stack
آدرس ابتدا پایانه پشته
stacked
آدرس ابتدا پایانه پشته
jus postliminii
هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
attendance
حضور
tendance
حضور
attendances
حضور
presence
حضور
in the presence of ...
در حضور ...
tontine
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
boundaries
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundary
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
common sense
حضور ذهن
presentment
بیان حضور
immanency
حضور درهمه جا
non attendance
عدم حضور
audience
اجازه حضور
audiences
اجازه حضور
non attandance
عدم حضور
non appearance
عدم حضور در
in your presence
در حضور شما
tact
حضور ذهن
immanence
حضور درهمه جا
attends
حضور داشتن
attending
حضور داشتن
presence of mind
حضور ذهن
attend
حضور داشتن
before the jvdges
در حضور قاضی
in my presence
در حضور من
[حقوق]
savoir faire
حضور ذهن
roll call
حضور و غیاب
flash in the pan
<idiom>
ابتدا عالی وبعد خراب شدن ،شکست خوردن
processes
تکلیف به حضور کردن
to put in an appearance
حضور بهم رساندن
call the roll
حضور و غیاب کردن
ubiquity
حضور در همه جا در یک وقت
immediacy
اگاهی حضور ذهن
process
تکلیف به حضور کردن
presence
[of somebody]
حضور
[کسی]
[حقوق]
absence of mind
عدم حضور ذهن
coram judice
در حضور قاضی اصاع
arrival
حضور در خدمت فرستی
pluripresence
حضور در چند جا در یک زمان
omnipresence
حضور در همه جا در ان واحد
roll call
حضور و غیاب سازمانی
to make ones a
حضور بهم رساندن
locus standi
حق حضور در دادگاه یامجلس
arrivals
حضور در خدمت فرستی
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
bases boaded
ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
show up
حاضر شدن حضور یافتن
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
libation
تقدیم شراب به حضور خدایان
libations
تقدیم شراب به حضور خدایان
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
Is my presence absolutely necessary?
آیا حضور من لازم است؟
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
form
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
formed
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
forms
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
to be in attendance
[at an event]
حضور داشتن
[در مراسمی ]
[اصطلاح رسمی]
your presence is requested
خواهشمند است حضور بهم رسانید
recusancy
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusance
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
assists
حضور بهم رساندن توجه کردن
attendance of a doctor
حضور پزشک روی رینگ بوکس
assisting
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted
حضور بهم رساندن توجه کردن
bases empty
ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
assist
حضور بهم رساندن توجه کردن
subpoenaed
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoena
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
preconceptions
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
preconception
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
banc
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
ideology
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
barristers
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nonduty status
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
barrister
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
desktop
ترکیب نمایش گرافیکی . نشر رومیزی و چند رسانهای . این عبارت ابتدا توسط سیستم Apple استفاده شد
time card
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
two man rule
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
quotation marks
کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
mark
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
marks
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
source language
1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
race condition
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
promulgation
اعلام
proclamations
اعلام
proclamation
اعلام
annunciator
اعلام گر
acknowledgments
اعلام
acknowledgements
اعلام
indigitation
اعلام
enouncement
اعلام
enunciation
اعلام
Annunciation
اعلام
indiction
اعلام
acknowledgement
اعلام
predication
اعلام
notification
اعلام
intimations
اعلام
intimation
اعلام
promulgator
اعلام
meld
اعلام
declaration
اعلام
declarations
اعلام
call out
اعلام خطر
statement of charge
اعلام اتهامات
touche
اعلام برخورد
annunciator
اعلام کننده
hanger
اعلام کننده
hangers
اعلام کننده
damm
بد اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
acclaims
اعلام کردن
impeachment
اعلام جرم
acclaiming
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
sound alarm
اعلام صدا
exclaims
اعلام کردن
declaration of interest
اعلام بهره
broadcast
اعلام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com