Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
burst mode
وضعیت پشت سرهم
Other Matches
serviceability criteria
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
hartley
بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
devices
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
in quick succession
تندپشت سرهم
tinkering
سرهم بندی
consecutive
پشت سرهم
tinker
سرهم بندی
fiddle around
<idiom>
سرهم بندی
tinkered
سرهم بندی
tinkers
سرهم بندی
successive
پشت سرهم
assemble
سرهم کردن
assembled
سرهم کردن
assembles
سرهم کردن
snow job
سرهم بندی
patching
سرهم بندی
tandom
پشت سرهم
end to end
سرهم پیوسته
tinkerer
سرهم بند
seriate
پشت سرهم
awkward
سرهم بند
consecutive
<adj.>
پشت سرهم
flimfalmmer
سرهم بند
at a stretch
پشت سرهم
sequential
<adj.>
پشت سرهم
bursts
پشت سرهم
burst
پشت سرهم
patch
سرهم کردن
botchery
سرهم بندی
successive
<adj.>
پشت سرهم
patches
سرهم کردن
blow by blow
پشت سرهم
blow-by-blow
پشت سرهم
patchery
سرهم بندی
bungles
سرهم بندی کردن
to knock together
سرهم بندی کردن
bungled
سرهم بندی کردن
bungle
سرهم بندی کردن
tandem computers
کامپیوترهای پشت سرهم
slub
سرهم بندی کردن
flimflam
سرهم بندی کردن
arcade
طاقهای پشت سرهم
seriate
پشت سرهم اوردن
railroad
سرهم بندی کردن
burst mode
وجه پشت سرهم
bunlge
سرهم بندی کردن
bungling
سرهم بندی کردن
patchboard
تخته سرهم بندی
patch panel
تابلوی سرهم بندی
railroads
سرهم بندی کردن
patch cord
سیم سرهم بندی
jerry build
سرهم بندی کردن
shake up
سرهم بندی دگرگونی
identikits
سرهم بندی شده
day and night
<idiom>
شب وروز پشت سرهم
shake-ups
سرهم بندی دگرگونی
shake-up
سرهم بندی دگرگونی
ersatz
سرهم بندی شده
identikit
سرهم بندی شده
chain-smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
He is a chain smoker.
پشت سرهم سیگار می کشد
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
to patch up
خواباندن سرهم بندی کردن
piece part
قطعه سرهم و جدا نشدنی
what a pretty mess he made
خوب سرهم بندی کرد
foozle
بدزدن سرهم بندی کردن
i wrote letter a letter
چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
slubber
نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudging
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
defense readiness condition
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
fugues
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugue
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
non procedural language
زبان برنامه سازی که دستورات را پشت سرهم اجرا نمیکند و نه توابع فراخوان را
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
fugal
وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
to huddle up a piece of work
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
continuous
ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
randem
پشت سرهم گردونهای که سه اسب پشت سر هم انرابکشند
single file
صف نظامی که یکی یکی پشت سرهم باشند
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
position
وضعیت
quality
وضعیت
positioned
وضعیت
qualities
وضعیت
estate
وضعیت
estates
وضعیت
state
وضعیت
phase
وضعیت
phased
وضعیت
phases
وضعیت
state-
وضعیت
status
وضعیت
condition
وضعیت
stating
وضعیت
states
وضعیت
attack condition , alfa
وضعیت تک
attack conditon , bravo
وضعیت تک
manner
وضعیت
stated
وضعیت
situation
وضعیت
attitudes
وضعیت
attitude
وضعیت
fates
وضعیت
fate
وضعیت
situations
وضعیت
appreciation of the situation
براورد وضعیت
maintenance status
وضعیت نگهداری
ammunition condition
وضعیت مهمات
extreme position
وضعیت نهایی
exception conoition
وضعیت استثنایی
cindition code
رمز وضعیت
air position
وضعیت هوایی
terrestrial
وضعیت زمینی
multiplex mode
وضعیت تسهیم
fate of a collection
وضعیت طلب
appreciation of the situation
بررسی وضعیت
central position
وضعیت مرکزی
military posture
وضعیت نظامی
financial position
وضعیت مالی
summary
خلاصه وضعیت
final position
وضعیت نهایی
fate of goods
وضعیت کالا
axial position
وضعیت محوری
byte mode
وضعیت بایت
command mode
وضعیت دستوری
master mode
وضعیت اصلی
device status
وضعیت دستگاه
duty status
وضعیت خدمتی
edit line
خط گزارش وضعیت
summaries
خلاصه وضعیت
error condition
وضعیت خطا
estimate of the situation
براورد وضعیت
estimated of situation
براورد وضعیت
ideal position
وضعیت ایده ال
idle position
وضعیت ساکن
dangerousness
وضعیت خطرناک
mark condition
وضعیت نشان
marginal case
وضعیت نهائی
advice of fate
اعلام وضعیت
kneeling position
وضعیت به زانو
input mode
وضعیت ورودی
condition code
رمز وضعیت
control status
وضعیت کنترلی
current ratio
وضعیت فعلی
flight attitude
وضعیت پروازی
status board
تابلو وضعیت
status board
تابلوی وضعیت
stationary state
وضعیت سکون
as it is
با وضعیت کنونی
state vector
بردار وضعیت
state stress
وضعیت تنش
state of alert
وضعیت هوشیاری
state of alert
وضعیت امادگی
statements
بیان وضعیت
stand alone
وضعیت یکتا
spinosity
وضعیت غامض
situation report
گزارش وضعیت
status register
ثبات وضعیت
ball games
شرایط وضعیت
statements
صورت وضعیت
true
وضعیت منط قی
truer
وضعیت منط قی
truest
وضعیت منط قی
qualification
وضعیت شرایط
statement
صورت وضعیت
statement
بیان وضعیت
wait state
وضعیت انتظار
zero wait state
وضعیت یک وسیله
steady state
وضعیت پایدار
configurations
وضعیت یا موقعیت
status report
گزارش وضعیت
ball game
شرایط وضعیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com