Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
Other Matches
gun displacement
جابجایی توپها گسترش توپها
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stymieing
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
stymies
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
lies
قرار گرفتن
guns free
توپها اتش باختیار
pew
درنیمکت قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
reciprocal laying
روانه کردن متقابله توپها
barbette
تپههای خاکی که توپها را بر ان قرارمیدهند
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
align
دریک ردیف قرار گرفتن
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
snug
بطور دنج قرار گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective
خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
equanimity
قرار
variable
بی قرار
at the rate of
از قرار
dictums
قرار
decision
قرار
accorded
قرار
accords
قرار
variables
بی قرار
moonish
بی قرار
dictum
قرار
concord
قرار
accommodations
قرار
accommodation
قرار
accord
قرار
arrangment
قرار
rate
قرار
rates
قرار
writ
قرار
arrangements
قرار
decisions
قرار
arrangement
قرار
writs
قرار
restless
بی قرار
stipulation
قرار
black smiths, top swage
قرار
swage
قرار
at
از قرار
locating
قرار دادن
pre arrengement
قرار قبلی
setting up
قرار دادن
pre arrangement
قرار قبلی
sets
قرار دادن
fidgets
بی قرار بودن
encampments
قرار گاه
tryst
قرار ملاقات
presumedly
از قرار معلوم
agreed
قرار شده
evidently
از قرار معلوم
locate
قرار دادن
trysts
قرار ملاقات
set
قرار دادن
baffing wind
بادبی قرار
pousto
قرار گاه
broken weather
هوای بی قرار
posit
قرار دادن
bit mapped screen
RA قرار گیرد
positioner
قرار دهنده
interlocutory decree
قرار اعدادی
it fell to my lot to go
قرار شد من بروم
locates
قرار دادن
located
قرار دادن
fidgeting
بی قرار بودن
fidgeted
بی قرار بودن
fidget
بی قرار بودن
negotiatory
قرار دادی
individuate
تک قرار دادن
marginal utility school
قرار داد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com