Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
deontology
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
Other Matches
this duty precedes all others
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
fealties
وفیفه شناسی
fealty
وفیفه شناسی
sense of duty
حس وفیفه شناسی
dutifulness
وفیفه شناسی
loyalties
وفیفه شناسی
loyalty
وفیفه شناسی
observantly
از روی وفیفه شناسی
transfer order
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
moralizes
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
implied task
وفایف استنتاجی
function keys
کلیدهایانجام وفایف
wifehood
وفایف زوجیت
specified tasks
وفایف تصریحی
assignment of tasks
تعیین وفایف
job description
شرح وفایف شغلی
muliebrity
وفایف زنانه زنانگی
physiology
علم وفایف الاعضاء
toe the line
<idiom>
انجام وفایف شخصی
assignment of tasks
واگذار کردن وفایف
functional
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
positioned
قراردادن امورات مربوط به وفایف
position
قراردادن امورات مربوط به وفایف
that is beyond my duty
این از وفایف من خارج است
specified tasks
ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
he is nehgent of his duties
در انجام وفایف خودسهل انگار است
physiologic
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
physiological
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
second fiddle
کسیکه دارای وفایف فرعی ویاثانوی است
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
entomology
حشره شناسی
[حشره شناسی]
[جانور شناسی]
[رشته دانشگاهی]
psychbiology
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological
وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
lateral meniscus
منیسک خارجی
[کالبد شناسی]
[زیست شناسی]
philology
زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
bacteriologic
مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
moral
اخلاقی
ethical
اخلاقی
petulancy
بد اخلاقی
gnomic
اخلاقی
petulance
بد اخلاقی
immorality
بد اخلاقی
condonation
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
ethical code
ضوابط اخلاقی
conduct
رفتار اخلاقی
conducted
رفتار اخلاقی
conducting
رفتار اخلاقی
conducts
رفتار اخلاقی
precept
قاعده اخلاقی
precepts
قاعده اخلاقی
parables
داستان اخلاقی
parable
داستان اخلاقی
bywords
گفته اخلاقی
apologue
حکایت اخلاقی
principle
اصل اخلاقی
sinuosity
انحراف اخلاقی
immoral
غیر اخلاقی
maxims
گفته اخلاقی
maxim
گفته اخلاقی
code of ethics
ضوابط اخلاقی
principle
اخلاقی کردن
superego
شخصیت اخلاقی
ethicize
اخلاقی کردن
low
[morally bad]
<adj.>
بد
[از نظر اخلاقی]
moral education
اموزش اخلاقی
moral perception
حس تشخیص اخلاقی
ethical relativism
نسبیت اخلاقی
moralistic
تحمیلگر اخلاقی
dual morality
دوگانگی اخلاقی
obliquity
انحراف اخلاقی
fable
حکایت اخلاقی
byword
گفته اخلاقی
immorally
از ازروی بد اخلاقی
fables
حکایت اخلاقی
imputability
مسئولیت اخلاقی
good naturedly
به خوش اخلاقی
immunogenetics
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
axiological
مبحث نوامیس اخلاقی
psychodrama
نمایش اخلاقی وانتقادی
ethics
اصول اخلاقی اخلاقیات
foible
صعف اخلاقی ضعف
foibles
صعف اخلاقی ضعف
moral realism
واقع نگری اخلاقی
perversions
انحراف جنسی یا اخلاقی
perversion
انحراف جنسی یا اخلاقی
fortitude
شهامت اخلاقی شکیبایی
chung shin sooyak
فرهنگ اخلاقی تکواندو
cloaca
مرکز مفاسد اخلاقی
reform school
مدرسه تهذیب اخلاقی
on principle
از لحاظ قیود اخلاقی
generosity
<adj.>
گذشت
[صفت اخلاقی]
tropologic
دارای تفسیر اخلاقی
frailly
بطورشکننده باضعف اخلاقی
moralists
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
inofficious
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
unmorality
عدم مراعات اصول اخلاقی
To be short tempered with someone.
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
amoral
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
principle
مرام اخلاقی قاعده کلی
scruple
نهی اخلاقی وسواس باک
axiomatic
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
manning table
جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
to draw a moral
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
to preach moral principles
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
utilitarian
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
puritanic
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
The moral of the story is that …
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
I feel morally bound to …
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
exquatur
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
zoo ecology
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
karyology
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
kinematics
حرکت شناسی جنبش شناسی
typology
گونه شناسی نوع شناسی
neurologic
وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
frailty
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
to point a moral
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
an unprincipled conduct
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
preachify
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
ethic
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) .
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
responsibilities
وفیفه
pensions
وفیفه
responsibility
وفیفه
pension
وفیفه
duty
وفیفه
worked
وفیفه
work
وفیفه
obligations
وفیفه
obligation
وفیفه
devoir
وفیفه
inofficious
بی وفیفه
that is your duty and not mine
نه وفیفه من
activity
وفیفه
activities
وفیفه
functions
وفیفه
tasks
وفیفه
service
وفیفه
function
وفیفه
functioned
وفیفه
serviced
وفیفه
task
وفیفه
taskwork
وفیفه
sorb
وفیفه
office
وفیفه
assignment
وفیفه
assignments
وفیفه
offices
وفیفه
roles
وفیفه
role
وفیفه
institutionalism
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
propositional function
وفیفه حسی
service
نظام وفیفه
annuitant
وفیفه خور
functions
وفیفه داشتن
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
religious duty
فرض وفیفه
reserve officer
افسر وفیفه
seaman recruit
ناوی وفیفه
duty-bound
حینانجام وفیفه
serviced
نظام وفیفه
tasks
امرمهم وفیفه
task management
مدیریت وفیفه
obligor
مشمول وفیفه
inofficious
وفیفه نشناس
obstriction
قرارداد وفیفه
incumbency
وفیفه لزوم
offices
کار وفیفه
office
کار وفیفه
obligated reservist
مشمول وفیفه
burden of proof
وفیفه اثبات
naval conscript
ناوی وفیفه
undutiful
وفیفه نشناس
neurility
وفیفه اعصاب
the d. of duty
انجام وفیفه
task
امرمهم وفیفه
the d. of duty
ادای وفیفه
staff duty
وفیفه ستادی
breach of duty
ترک وفیفه
compulsory service
خدمت وفیفه
irresponsibility
وفیفه نشناسی
conscription
نظام وفیفه
function
وفیفه داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com