Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
time out
وقفه فاصله
Other Matches
interrupt
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
point blank range
فاصله از محل تیراندازی تاهدف فاصله تا هدف
interval
فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
spaces
فاصله دادن فاصله داشتن
space
فاصله دادن فاصله داشتن
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
alleyways
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alley
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
alleys
منطقه بین زمین سرویس وخط کناری فاصله بین بازیگران دوردست درزمین بیس بال فاصله از دیوارطرفین که گرفتن توپ در ان مشکل میشود
holes
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holing
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
standstill
وقفه
gap
وقفه
suspension
وقفه
deadlock
وقفه
discontinuance
وقفه
down time
وقفه
blocking
وقفه
block
وقفه
blocked
وقفه
blocks
وقفه
unabated
<adj.>
بی وقفه
paralysis
وقفه
stations
وقفه
stationed
وقفه
pause
وقفه
desuetude
وقفه
interrupt
وقفه
paused
وقفه
gaps
وقفه
arrested
وقفه
suspensions
وقفه
pauses
وقفه
pausing
وقفه
station
وقفه
arrests
وقفه
stick
وقفه
interruption
وقفه
arrest
وقفه
interruptions
وقفه
abeyance
وقفه
interrupting
وقفه
dead lock
وقفه
jibs
وقفه
jibbing
وقفه
jibbed
وقفه
jib
وقفه
interrupts
وقفه
chasm
وقفه
chasms
وقفه
break
وقفه
standstil
وقفه
abeyance or adeyancy
وقفه
hold back
وقفه
hoid up
وقفه
stound
وقفه
hiatus
وقفه
breaks
وقفه
ceasing
وقفه
ceases
وقفه
ceased
وقفه
cease
وقفه
interval
وقفه
uninterrupted
بی وقفه
at a stretch
بی وقفه
work stoppage
وقفه در کار
wind rocked out
وقفه تنفسی
interrupt handler
گرداننده وقفه
interrupt vector
بردار وقفه
external interrupt
وقفه خارجی
interval
ایست وقفه
interrupt driven
وقفه گرا
vectored interrupt
وقفه برداری
unceasing
بدون وقفه
uninterrupted duty
کار بی وقفه
full stops
وقفه کامل
full stop
وقفه کامل
automatic interrupt
وقفه خودکار
caesura
وقفه ایست
blocking period
دوره وقفه
betweentimes
درمدت وقفه
sticking voltage
ولتاژ وقفه
run on
بدون وقفه
program interrupt
وقفه برنامه
system interrupt
وقفه سیستم
priority interrupt
وقفه اولویت
nerve block
وقفه عصبی
machine interupption
وقفه ماشین
continous cycle
دوره بی وقفه
affect block
وقفه عاطفه
massed learning
یادگیری بی وقفه
massed practice
تمرین بی وقفه
flashback
وقفه زمانی
flashbacks
وقفه زمانی
interrupt serrice routine
روال سرویس وقفه
interrupting
ناتوان کردن وقفه
arm
خط وط وقفه فعال شده .
disarm
ثیرات وقفه شدن
disarmed
ثیرات وقفه شدن
interrupts
حرکت دادن وقفه
interrupting
حرکت دادن وقفه
interrupts
ناتوان کردن وقفه
scanned interrupt
وقفه پویش شده
short time rating
کار کردن با وقفه
insolvency
وقفه در پرداخت دیون
clock interrupt
وقفه زمان سنجی
interrupt
ناتوان کردن وقفه
disarms
ثیرات وقفه شدن
ups
تامین برق بی وقفه
machine check interrupt
وقفه مقابله ماشین
interrupt
حرکت دادن وقفه
machine check interrupt
وقفه بررسی ماشین
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
fall into abeyance
درحال وقفه افتادن
interrupts
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
shut up
باعث وقفه در تکلم شدن
continous type furnace
کوره نوع بدون وقفه
uninterruptable power supply
منبع تغذیه وقفه ناپذیر
NMI
وقفه غیرقابل چشم پوشی
interrupts
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
tenuis
علامت مکث و وقفه در یونانی
continous
متصل متوالی بدون وقفه
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
uniterruptable power supply
سیستم تامین برق بی وقفه
interrupting
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
interrupting
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupting
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
suspended animation
وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
caesura
وقفه یاسکوت شعردرانتهای کلمه یا وتد
interrupts
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
station break
وقفه برنامه فرستنده رادیویی وتلویزیونی
interrupting
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
bursts
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
burst
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
interrupts
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
handler
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
attentions
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attentions
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
handlers
یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد دستگذار
attention
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
attention
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
interrupt
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupting
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
disable
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
disables
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
daisy chain
خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
Dont let the grass grow under your feet.
نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
disabling
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه
maskable
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
interrupts
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
disarms
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
vectored interrupt
سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
externals
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
poll
سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
external
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
polls
سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
disarmed
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
polled
سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
disarm
وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
maskable
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
priority
لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
daisy chain interrupt
یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
priorities
لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
interrupts
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
trap
نرم افزاری که سیگنال وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt
نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting
نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupts
نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupts
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupting
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
infarct
ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
interrupt
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupting
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupts
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupts
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupting
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
hyphens
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
interrupt
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com