English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English Persian
nerve ending پایانه عصبی
Other Matches
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
termial پایانه
terminus پایانه
terminuses پایانه
terminals پایانه
terminal پایانه
terminals پایانه پایانی
smart terminal پایانه هوشیار
local terminal پایانه محلی
terminal unit واحد پایانه
video terminal پایانه تصویری
user terminal پایانه کاربر
negative terminal پایانه منفی
reset terminal پایانه بازنشانی
connection terminal پایانه اتصال
display terminal پایانه نمایشگر
central terminal پایانه مرکزی
terminal پایانه پایانی
data termianl پایانه دادهای
free nerve ending پایانه ازاد عصب
remote terminal پایانه راه دور
terminal emulation نمایه سازی پایانه
full screen terminal پایانه تمام صفحه
remote terminal پایانه دور دست
stack آدرس ابتدا پایانه پشته
stacks آدرس ابتدا پایانه پشته
stacked آدرس ابتدا پایانه پشته
dumb terminal پایانه صامت ترمینال غیر هوشمند
to tap با پایانه در وسط مداراتصال دادن [الکترونیک یا مهندسی برق]
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
vdt Terminal Display Video ترمینال نمایش ویدئویی پایانه نمایشگر
neural عصبی
uptight عصبی
overwrought عصبی
twitchy عصبی
engram رد عصبی
nervelessness بی عصبی
abnerval عصبی
nervous عصبی
neurotic عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
keyed up <idiom> عصبی
neurogram رد عصبی
neurofibril تار عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
nerve deafness کری عصبی
nerve center مرکز عصبی
Relax! عصبی نشو!
nerve fibre تار عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
nerve current جریان عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
neural network شبکه عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
neural satiation اشباع عصبی
neuritis التهاب عصبی
neurocyte یاخته عصبی
plexus شبکه عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
neural lesion ضایعه عصبی
neural induction القای عصبی
nerve tissue بافت عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
neural arc قوس عصبی
neural bond پیوند عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural conduction رسانش عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
nerve cell سلول عصبی
nerve cell یاخته عصبی
shock حمله عصبی
shocked حمله عصبی
causalgia سوزش عصبی
shocks حمله عصبی
neuron یاخته عصبی
nerves رشته عصبی
nerve رشته عصبی
neurons یاخته عصبی
nervous systems دستگاه عصبی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
nervous system دستگاه عصبی
nerve block وقفه عصبی
willies حمله عصبی
neuralgia درد عصبی
interneuron داخل عصبی
interneural داخل عصبی
ganglion غده عصبی
jittery وحشت زده و عصبی
tenser عصبی وهیجان زده
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
preganglionic قبل از عقده عصبی
tensed عصبی وهیجان زده
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
tense عصبی وهیجان زده
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
neurotic دچار اختلال عصبی
discharge شلیک عصبی تخلیه
discharges شلیک عصبی تخلیه
tract دسته تار عصبی
tracts دسته تار عصبی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
hysteria هیستری حمله عصبی
parabiosis وقفه رسانش عصبی
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
neurogenic دارای ریشه عصبی
commissure بافت عصبی رابط
tensing عصبی وهیجان زده
neuroblast یاخته رویانی عصبی
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
tensest عصبی وهیجان زده
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
tenses عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
cns دستگاه عصبی مرکزی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
neuropath دچار اختلالات عصبی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
ans دستگاه عصبی خود مختار
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
neural net مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com