English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (25 milliseconds)
English Persian
lower پایین دادن لوله
lowered پایین دادن لوله
lowering پایین دادن لوله
lowers پایین دادن لوله
Search result with all words
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
Other Matches
lowers پایین اوردن لوله
down sprue لوله پایین دست
lower پایین اوردن لوله
lowering پایین اوردن لوله
lowered پایین اوردن لوله
elvate بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
thermionic tube لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
hunting حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
depression پایین دادن
depressions پایین دادن
degrades پایین دادن
degrade پایین دادن
to put down پایین قرار دادن
lowering : پایین اوردن تخفیف دادن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
lowered : پایین اوردن تخفیف دادن
lowers : پایین اوردن تخفیف دادن
to push down سوی پایین زور دادن
lower : پایین اوردن تخفیف دادن
to push down بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
give way ضعف نشان دادن پایین امدن
to pole any thing up or down چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
elvate بالا دادن لوله
traverses حرکت دادن لوله در سمت
transfer تغییر سمت دادن لوله
traverse حرکت دادن لوله در سمت
traversing حرکت دادن لوله در سمت
traversed حرکت دادن لوله در سمت
transfers تغییر سمت دادن لوله
transferring تغییر سمت دادن لوله
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
chokes از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
choke از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
choked از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
hose لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosed لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hoses لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
muzzle burst ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
breech end انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
cannons لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannon لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
jack ring حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
down سوی پایین بطرف پایین
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
rigatoni رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه
vas deferens لوله خروجی بیضه لوله منی
scrolls حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scroll حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
oviduct لوله رحمی لوله فالوپ
sockets بست لوله دوراهی لوله
to pipeline با خط لوله لوله کشی کردن
water pipe لوله مخصوص لوله کشی اب
spigot لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
back to battery برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
collimating sight دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
angle of traverse زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
neath or neath پایین تر
neath or neath پایین
beneath پایین تر
lowered پایین تر
bottoms پایین
shitu پایین
dowm پایین
lower پایین تر
bottom پایین
down stairs پایین
lowering پایین تر
lowers پایین تر
submiss پایین
hereafter <adv.> در پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
low پایین
short پایین تر
shortest پایین تر
subatmospheric پایین تر از جو
lower most پایین تر
lower limit حد پایین
underneath پایین
subteen پایین تر از سن 31
low level پایین
shorter پایین تر
beneath پایین
below <adv.> در پایین
below پایین
tailwater پایین اب
sub- یا پایین تر
bal از مچ پا به پایین
lower پایین
vide infara پایین
flattest پایین
down پایین
infara پایین تر
infara پایین
de- پایین
hypogenous پایین رو
flat پایین
further down پایین تر
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
let down پایین کردن
downward travel ضربه رو به پایین
lower limit کران پایین
downtrend سیربطرف پایین
feet پایین دامنه
low پایین ضعیف
nether زیر پایین
low resolution وضوح پایین
low پایین اهسته
downmost پایین ترین
lower classes طبقه پایین
download بارگیری پایین
submaxilla ارواره پایین
decurrent پایین افتاده
downward swing نوسان رو به پایین
drive ضربه از پایین
bate پایین اوردن
to go down پایین رفتن
lowermost پایین ترین
downward movement حرکت رو به پایین
catabatic پایین اینده
top down از بالا به پایین
top-down از بالا به پایین
lower threshold استانه پایین
lower most پایین ترین
drives ضربه از پایین
lower class طبقه پایین
lower mast دکل پایین
downward compatible سازگار رو به پایین
downward compatibility سازگارمتمایل به پایین
bottommost پایین ترین
lowpass پایین گذار
look down پایین امدن
down draft جریان رو به پایین
lowest پایین ترین
low resolution تفکیک پایین
to reach down پایین اوردن
comedown پایین رفتن
overhand از پایین ببالا
go dan barai رد کردن از پایین
low level در سطح پایین
down current جریان رو به پایین
disrate پایین اوردن
beneath از زیر پایین تر از
to sink in the scale پایین رفتن
to set down پایین اوردن
low frequency فرکانس پایین
low energy انرژی پایین
lower bound کران پایین
low wing بال پایین
dim light نور پایین
go down پایین رفتن
low order پایین رتبه
low order مرتبه پایین
downfeed تغذیه رو به پایین
downfield میدان پایین
low pass پایین گذر
bottom up از پایین به بالا
desceht پایین امدن
lee پایین باد
downward stroke ضربه رو به پایین
down stroke ضربه رو به پایین
to look down پایین امدن
undermost پایین ترین
low altitude ارتفاع پایین
foot پایین بادبان
low activity فعالیت پایین
uoppon pyon soon koot کف دست پایین
up and down بالا و پایین
to let down پایین کردن
downstairs طبقه پایین
nutate پایین افتادن
shut پایین اوردن
descend پایین امدن
downward پایین زیرین
prolapse پایین افتادگی
descends پایین امدن
subordinating فرعی پایین تر
subordinates فرعی پایین تر
downward روبه پایین
subordinated فرعی پایین تر
From top to bottom. ازبالاتا پایین
downstream پایین رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com