English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
hot hand پرتاب موفق
Search result with all words
convert پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
Other Matches
free drop پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
delivery groups مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
one plus one جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one and one جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlon مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlons مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
throwing ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
ballistics مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
throws ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
command ejection پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
upbeat موفق
successful موفق
successful <adj.> موفق
lucrative موفق
throve موفق شد
prosperous موفق
attains موفق شدن
attain موفق شدن
make a hit <idiom> موفق شدن
attained موفق شدن
attaining موفق شدن
to come through موفق شدن
to go wrong موفق نشدن
to pull through موفق شدن
have it made <idiom> موفق بودن
go over well <idiom> موفق بودن
arrive موفق شدن
wows موفق شدن
arrived موفق شدن
wowing موفق شدن
wowed موفق شدن
wow موفق شدن
arrives موفق شدن
arriving موفق شدن
I made good my escape . موفق به فرار شد
to make a shift موفق شدن
to fall through موفق نشدن
fall short (of one's expectations) <idiom> موفق نشدن
sure-fire حتما موفق
come off <idiom> موفق شدن
fay موفق شدن
manage to do it موفق بانجام ان شدن
two-way موفق در حمله و دفاع
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
to f. in the pan باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
put across باحقه بازی موفق شدن
prospering رونق یافتن موفق شدن
I could never make her understand . هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
nojoy موفقیتی نیست موفق نشدم
prospers رونق یافتن موفق شدن
prospered رونق یافتن موفق شدن
to get sight of a person موفق بدیدن کسی شدن
prosper رونق یافتن موفق شدن
god speed you کامیاب شوید موفق باشید
I have no doubt that you wI'll succeed. تردیدی ندارم که موفق می شوید
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
succeeds موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeed موفق شدن نتیجه بخشیدن
to come up in the world موفق شدن [در زندگی یا شغل]
hits جستجوی موفق در پایگاه داده
hit جستجوی موفق در پایگاه داده
connects ضربه موفق در پایگاه دوم
hitting جستجوی موفق در پایگاه داده
connect ضربه موفق در پایگاه دوم
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
to go places موفق شدن [در زندگی یا شغل]
smash hit <idiom> نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
to get any ones speech موفق بشنیدن نطق کسی شدن
Supposing we do not succeedd, then waht? حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
get to first base <idiom> موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
i managed to do it موفق شدم که ان کار را انجام دهم
deathlon مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
You wI'll fail unless you work harder . موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere. او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
delivery error اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
to score with a girl <idiom> موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
He'll never amount to anything. <idiom> او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that. بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
automatic toss روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
weapon delivery پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
jaculation پرتاب
tossing پرتاب
putting پرتاب
shy پرتاب
shove پرتاب
jet پرتاب
throwing پرتاب
pitches پرتاب
tosses پرتاب
tossed پرتاب
detrusion پرتاب
shoved پرتاب
hurls پرتاب
hurled پرتاب
throws پرتاب
hurl پرتاب
toss پرتاب
puts پرتاب
throw پرتاب
pitch پرتاب
launching پرتاب
launches پرتاب
launched پرتاب
launch پرتاب
shyer پرتاب
jetting پرتاب
shied پرتاب
shies پرتاب
jetted پرتاب
put پرتاب
shoves پرتاب
shying پرتاب
shoving پرتاب
shyest پرتاب
jets پرتاب
launcher سکوی پرتاب
launcher پرتاب کننده
throwing the javelin پرتاب نیزه
javelin throw پرتاب نیزه
launching angle زاویه پرتاب
jaculate پرتاب کردن
hammer throw پرتاب چکش
foin پرتاب کردن
discus throw پرتاب دیسک
shoots پرتاب کردن
forward cast پرتاب نخ ماهیگیری
free throw پرتاب ازاد
foul line خط پرتاب ازاد
shoot پرتاب کردن
discus throwing پرتاب دیسک
throwing the hammer پرتاب چکش
over- 6 یا 8 پرتاب توپ
referee throw پرتاب داور
jettison پرتاب کردن
tilts شتاب پرتاب
tilted شتاب پرتاب
tilt شتاب پرتاب
throw in پرتاب اوت
put پرتاب وزنه
airball پرتاب خطا
paradrop پرتاب با چتر
jettisoned پرتاب کردن
jettisoning پرتاب کردن
jettisons پرتاب کردن
slung پرتاب شده
rocketry فن پرتاب موشک
aerial delivery پرتاب هوایی
skeet پرتاب کردن
small ball پرتاب بی حالت
propelling charge خرج پرتاب
propellant charge خرج پرتاب
air extraction پرتاب بار
arm thrust پرتاب دست
base ejection پرتاب شونده از ته
thrusts پرتاب کردن
sharity stripe خط پرتاب ازاد
charity shot پرتاب ازاد
thrusting پرتاب کردن
weight throw پرتاب وزنه
thrust پرتاب کردن
charity line خط پرتاب ازاد
over 6 یا 8 پرتاب توپ
upthrow پرتاب ببالا
propellant خرج پرتاب
propellants خرج پرتاب
lunger پرتاب کننده
let fly پرتاب کردن
bowshot تیر پرتاب
puts پرتاب وزنه
putting پرتاب وزنه
launching site محل پرتاب
caster پرتاب کننده
unsling پرتاب کردن
throwing apparatus لوازم پرتاب
chuck پرتاب توپ
delivery پرتاب توپ
throw-in پرتاب اوت
chucked پرتاب توپ
fling افکندن پرتاب
flinging افکندن پرتاب
flings افکندن پرتاب
deliveries پرتاب گلوله
conversion پرتاب ازاد
threw پرتاب کرد
shot put پرتاب وزنه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com