English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
hovering پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
Other Matches
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
hover پرواز نزدیک زمین
hovered پرواز نزدیک زمین
hovers پرواز نزدیک زمین
hovering ceiling حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
cruising level سقف پرواز ثابت
cruising altitude ارتفاع ثابت پرواز هواپیما
heading hold روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
homing phase مرحلهای از پرواز موشک هدایت شونده بین نیمه مسیرو نزدیک هدف
grazes نزدیک به زمین
grazed نزدیک به زمین
graze نزدیک به زمین
visual flight پرواز بااستفاده ازناوبری به کمک عوارض زمین
terrain following پرواز سینه مال از روی عوارض زمین
low level نزدیک سطح زمین
dig pass پاس از نزدیک زمین
low level winds بادهای نزدیک سطح زمین
holm زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
infield محدوده زمین کریکت نزدیک میله ها
digger پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
clothesline ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
flight coordination هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
forecourt قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
forecourts قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
flight پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
laydown bombing بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
inflight reliability تامین هواپیما در حین پرواز امنیت پرواز
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers شفق شمالی [که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
runway راه پرواز باند پرواز
sorties پرواز یک هواپیما یایک پرواز
runways راه پرواز باند پرواز
sortie پرواز یک هواپیما یایک پرواز
flying status وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
to launch into the air پرواز کردن
kite پرواز کردن
take off پرواز کردن
to take wing پرواز کردن
aviate پرواز کردن
to take off پرواز کردن
kites پرواز کردن
flight پرواز کردن
fly پرواز کردن
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fly پرواز کردن پریدن
planed صاف کردن پرواز
plane صاف کردن پرواز
to ban from flying قدغن کردن پرواز
planing صاف کردن پرواز
to impose [place] a flying ban قدغن کردن پرواز
planes صاف کردن پرواز
formate بصورت صف یاستونی پرواز کردن
take off برداشتن پرواز کردن هواپیما
glide پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided پرواز کردن بدون نیروی موتور
glides پرواز کردن بدون نیروی موتور
take off جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
approximate نزدیک کردن
approximates نزدیک کردن
approximated نزدیک کردن
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
to trun to a بصرفه نزدیک کردن
transverse adduction نزدیک کردن افقی
To turn into cash. به پول نزدیک کردن
adduct بمرکز نزدیک کردن
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
ride herd on <idiom> از نزدیک دیدن وکنترل کردن
establishes برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establish برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
fix کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
prover ثابت کردن
proved ثابت کردن
truer ثابت کردن
pinning ثابت کردن
clinch ثابت کردن
clinched ثابت کردن
clinches ثابت کردن
truest ثابت کردن
clinching ثابت کردن
proves ثابت کردن
true ثابت کردن
pinned ثابت کردن
stabilizes ثابت کردن
to make out ثابت کردن
stabilized ثابت کردن
pin ثابت کردن
stabilize ثابت کردن
stabilising ثابت کردن
prove ثابت کردن
to bring home ثابت کردن
stabilises ثابت کردن
stabilised ثابت کردن
evidence ثابت کردن
fixation ثابت کردن
fixes ثابت کردن
fix ثابت کردن
demonstrate ثابت کردن
fixations ثابت کردن
demonstrated ثابت کردن
demonstrating ثابت کردن
demonstrates ثابت کردن
to let the saw dust out of را ثابت کردن
near all نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
stables ثابت کردن استوارشدن
to make a point نکتهای را ثابت کردن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
destabilize غیر ثابت کردن
reasons با دلیل ثابت کردن
evidence ثابت کردن سند
to prove with reasons با دلیل ثابت کردن
reason با دلیل ثابت کردن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
stable ثابت کردن استوارشدن
see for oneself از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
stabilize استوار کردن ثابت شدن
stabilising استوار کردن ثابت شدن
stabilises استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilised استوار کردن ثابت شدن
stabilizes استوار کردن ثابت شدن
stabilized استوار کردن ثابت شدن
evidence شاهد باگواهی ثابت کردن
alliterate چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
aggress نزدیک کردن حمله کردن
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down ثابت کردن بادبان در مقابل باد
the sun is near setting افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
immobilize ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cage قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilising ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
slush down روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilizes ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
ascertaining ثابت کردن معین کردن
attaching مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertains ثابت کردن معین کردن
posit ثابت کردن فرض کردن
attach مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertained ثابت کردن معین کردن
ascertain ثابت کردن معین کردن
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com