Dictiornary-Farsi | پس انداز اجباری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
compulsory saving	پس انداز اجباری
forced saving	پس انداز اجباری


Other Matches

average propensity to save	میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
saving institutions	موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board	طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
mortar report	گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
de rigueur	اجباری
mandatory	اجباری
of obligation	اجباری
constrained	اجباری
forced	اجباری
compulsive	اجباری
strained	اجباری
bindings	اجباری
obligatory	اجباری
binding	اجباری
forcible	اجباری
compulsory	اجباری
obliging	اجباری
forced landing	فرود اجباری
compulsury deduction	فرانشیز اجباری
juxtaposition	ارتباط اجباری
levied	سربازگیری اجباری
forced movement	حرکت اجباری
forced labour	کار اجباری
forced oscillations	نوسانهای اجباری
forced sale	فروش اجباری
forced labor	کار اجباری
levies	سربازگیری اجباری
levy	سربازگیری اجباری
conscription	خدمت اجباری
compulsory hospitalization	بستری اجباری
compulsory	حرکات اجباری
coercive	اجباری قهری
blessing in d.	توفیق اجباری
statute labour	کار اجباری
compulsorily	بطور اجباری
prescribed exercise	حرکات اجباری
compulsory education	اموزش اجباری
levying	سربازگیری اجباری
compulsory freestyle	حرکات اجباری
compulsory levies	مالیات اجباری
servitude	خدمت اجباری رعیتی
impressment	بکار اجباری گماری
forced withrawal	عقب نشینی اجباری
forced page break	قطع اجباری صفحه
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
forced move	حرکت اجباری شطرنج
forced marching	راه پیمایی اجباری
forced landing	فرود اجباری هواپیما
crossing site	محل عبور اجباری
forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
forced convection	تبادل حرارت اجباری
compulsury deduction	کسر گذاری اجباری
concentration camps	اردوگاه کار اجباری
commitments	بستری کردن اجباری
commitment	بستری کردن اجباری
concentration camp	اردوگاه کار اجباری
scoolable	مشغول تحصیل اجباری
schoolable	مشمول تحصیل اجباری
retreated	عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating	عقب نشینی اجباری بازگشتن
work farm	اردوی کار اجباری زندانیان
retreats	عقب نشینی اجباری بازگشتن
to be compulsorily insured	اجباری [الزامی] بیمه بودن
retreat	عقب نشینی اجباری بازگشتن
to have compulsory insurance [cover]	اجباری [الزامی] بیمه بودن
canalize	هدایت اجباری منشعب کردن
closed shops	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps .	محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
power approach	تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
commandeers	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station	انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
inductive coordination	توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
forehanded	پس انداز کن
deposit	پس انداز
ex post saving	پس انداز
ex ante saving	پس انداز
irrigator	اب انداز
aggregate saving	پس انداز کل
saver	پس انداز کن
saving	پس انداز
deposits	پس انداز
thrift	پس انداز
savings	پس انداز
saving rate	نرخ پس انداز
propensity to save	گرایش به پس انداز
rate of saving	نرخ پس انداز
rough <adj.>	پر دست انداز
bumpy <adj.>	پر دست انداز
road hole	دست انداز
bank of deposit	صندوق پس انداز
releaser	راه انداز
savings bank	صندوق پس انداز
stoker	سوخت انداز
spearman	نیزه انداز
splitter	نفاق انداز
actual saving	پس انداز واقعی
abortifacient	بچه انداز
parapets	دست انداز
parapet	دست انداز
savings account	حساب پس انداز
saving account	حساب پس انداز
retardant	عقب انداز
reverberative	طنین انداز
saving ratio	نسبت پس انداز
saving bank	بانک پس انداز
saving equation	معادله پس انداز
saving function	تابع پس انداز
the t.	صاعقه انداز
saving motive	انگیزه پس انداز
bank of deposit	بانک پس انداز
ballista	سنگ انداز
bumpiness	دست انداز
intrigant	پشت هم انداز
to lay aside	پس انداز کردن
missile launcher	موشک انداز
missile man	موشک انداز
mobilization of savings	بسیج پس انداز
mobilization of savings	تجهیز پس انداز
thrift institutions	موسسات پس انداز
footcloth	پای انداز
foot cloth	پای انداز
springer	کمند انداز
to lay up	پس انداز کردن
torpedo tube	اژدر انداز
unsaved	پس انداز نشده
intriguer	پشت هم انداز
jack ketch	طناب انداز
mouth-watering	دهان آب انداز
howitzer	خمپاره انداز
hand rail	دست انداز
salt away <idiom>	پس انداز کردن
grenadier	نارنجک انداز
jaculator	نیزه انداز
intriguant	پشت هم انداز
line starter	راه انداز خط
fluter	چین انداز
fire teazer	سوخت انداز
fire teazer	اتش انداز
paradox of thrift	تناقض پس انداز
paysage	چشم انداز
permanent saving	پس انداز دائمی
personal saving	پس انداز شخصی
postponer	تاخیر انداز
theory of saving	نظریه پس انداز
bombers	بمب انداز
private saving	پس انداز خصوصی
cannoneer	توپ انداز
procrastinator	تعویق انداز
net saving	پس انداز خالص
initiator terminator	راه انداز
negative saving	پس انداز منفی
firer	سوخت انداز
feller	درخت انداز
national saving	پس انداز ملی
ejector	بیرون انداز
ecbolic	جنین انداز
dissaving	پس انداز منفی
discobolus	دایره انداز
crapshooter	طاس انداز
save money	پس انداز کردن
buttonhook	دکمه انداز
divisive	تفرقه انداز
overlooking	چشم انداز
deposit accounts	حساب پس انداز
deposit account	حساب پس انداز
napkins	پیش انداز
napkin	پیش انداز
potholes	دست انداز
pothole	دست انداز
bump	دست انداز
prospects	چشم انداز
view	چشم انداز
prospecting	چشم انداز
prospected	چشم انداز
clearing bank	بانک پس انداز
clearing banks	بانک پس انداز
dustpan	خاک انداز
overlooked	چشم انداز
overlook	چشم انداز
shovels	خاک انداز
shovelling	خاک انداز
shovelled	خاک انداز
shoveling	خاک انداز
shoveled	خاک انداز
shovel	خاک انداز
dustpans	خاک انداز
prospect	چشم انداز
saves	پس انداز کردن
save	پس انداز کردن
scoops	خاک انداز
scooping	خاک انداز
scooped	خاک انداز
scoop	خاک انداز
panoramas	چشم انداز