English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (7 milliseconds)
English Persian
grooved pulley پولی شیاردار
Other Matches
european monetary agreement موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
canaliculate شیاردار
canaliculated <adj.> شیاردار
sulcate شیاردار
striolate شیاردار
striated شیاردار
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
grooved drum قرقره شیاردار
grooved sleeper تراورس شیاردار
slotted armature ارمیچر شیاردار
ribbed armature ارمیچر شیاردار
grooved roll نورد شیاردار
grooved roll غلطک شیاردار
rib شیاردار کردن
grooved pulley صفحه شیاردار
grooved rail ریل شیاردار
fuller شیاردار کردن
slotted round nut مهره شیاردار
channels شیاردار کردن
channelled شیاردار کردن
channeling شیاردار کردن
channeled شیاردار کردن
channel شیاردار کردن
grooved tie بست شیاردار
thimbles حلقه فلزی شیاردار
deep groove ball bearing یاطاقان بلبرینگی شیاردار
thimble حلقه فلزی شیاردار
strigose دارای موهای زبر شیاردار
scrobiculate شیاردار دارای شیار کم عمق
fuller منگنه شیاردار قالب گیری
impecuniousity بی پولی
impecuniosity بی پولی
mercenaly پولی
monetary پولی
pockets پولی
venal پولی
moneyed پولی
pocket پولی
moneyary پولی
pecuniary پولی
monetary convention اتحاد پولی
monetary control نظارت پولی
monetary base پایه پولی
monetary deflation انقباض پولی
monetary base مبنای پولی
monetary control کنترل پولی
polymyxin پولی میکسین
money income درامد پولی
monetary deflation محدودیت پولی
loose pulley پولی هرزگرد
unit of currency واحد پولی
monetary assets دارائیهای پولی
monetary authorities مقامات پولی
tight money کنترل پولی
reconvert پولی را مجدداتسعیرکردن
polywag پولی واگ
pecuniary liability ضمانت پولی
monetary economy اقتصاد پولی
monetary expansion توسعه پولی
monetary targets اهداف پولی
monetary unit واحد پولی
monetary value ارزش پولی
money capital سرمایه پولی
money illusion توهم پولی
money illusion خطای پولی
money wage مزد پولی
monetary system سیستم پولی
monetary sector بخش پولی
monetary school مکتب پولی
pay patient مریض پولی
monetary incentive مشوق پولی
monetary inflation تورم پولی
monetary instruments ابزارهای پولی
monetary policy سیاست پولی
monetary reserves ذخائر پولی
monetary restriction محدودیت پولی
money matters امور پولی
financial property داراییهای پولی
dealing for money معاملات پولی
financial inventory ذخایر پولی
financial property اموال پولی
backing پشتوانه پولی
real غیر پولی
money orders حواله پولی
money order حواله پولی
polyethylene پولی اتیلن
finance تامین هزینه پولی
pecuniary externalities پی امدهای خارجی پولی
money rate of interest نرخ بهره پولی
financing تامین هزینه پولی
nonmonetarists اقتصاددانان غیر پولی
financed تامین هزینه پولی
finances تامین هزینه پولی
nonmonetary sector بخش غیر پولی
national money income درامد ملی پولی
nonmonetary assets دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income درامد غیر پولی
poly vinil chloride کلرور پولی وینیل
pure monetary policy سیاست پولی خالص
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
not for the world <idiom> دراعضای هیچ پولی
down and out <idiom> هیچ پولی نداشتند
tools of monetary policy ابزار سیاست پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
price ارزش پولی کالا
prices ارزش پولی کالا
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
deflation انقباض پولی رکود
rate of money wage نرخ مزد پولی
bimetallic standard پایه پولی دو فلزی
impecuniously از روی بی پولی یا افلاس
gold currency system نظام پولی طلا
restrictive monetary policy سیاست پولی انقباضی
free capital سرمایه گذار پولی
i owe some money to you یک پولی به شما بدهکارم
i am pushed for money ازبی پولی درفشار
dollar area منطقه پولی دلار
expansionary monetary policy سیاست پولی انبساطی
european monetary system سیستم پولی اروپایی
contractionary monetary policy سیاست پولی انقباضی
he is pressed for money از بی پولی در مضیقه است
european monetary fund صندوق پولی اروپا
gold standard نظام پولی طلا
hyperdeflation انقباض پولی شدید
bimetallism نظام پولی دو فلزی
it was a خوب پولی بود
international monetary reserves ذخائر پولی بین المللی
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
polyester الیاف یاپارچه پولی استر
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
easy money پولی که براحتی بدست اید
Money entrusted to my care . پولی که با مانت نزد من سپرده شد
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
poundage مقدار پولی برحسب لیره
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
e p u 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
monetrarist keynesian debate بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
contribution پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
to give پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
chantry پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
contributions پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
commodity money پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
blockade currency پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
convertibles پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
convertible پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
corkage پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
To play for love . عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
slush fund پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
slush funds پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
accumulated depreciation کل مقدار پولی که شرکت یا سازمان می تواند از ارزش ماشین یا تجهیزات به دلیل مستهلک شدن کسر کند
accumulated profit پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
monetary school مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
monetrarist keynesian debate اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
neo keynesians اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
special drawing rights این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
quantity equation of exchange یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com