Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
currencies
پول قانونی و رایج هر کشور
currency
پول قانونی و رایج هر کشور
Other Matches
currency depreciation race
تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
immunity
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
Burundi
کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
trendier
رایج
trendiest
رایج
popular
رایج
trendy
رایج
circulating
رایج
brisk
رایج
commonest
رایج
common
رایج
briskest
رایج
prevalent
رایج
brisker
رایج
commoners
رایج
currents
رایج
current
رایج
non performing loan
وام غیر رایج
tender
پول رایج
popular response
پاسخ رایج
shibboleths
بیان رایج
tradition
عقیده رایج
tendered
پول رایج
tenderest
پول رایج
tendering
پول رایج
rousing
نمایان رایج
pass
رایج شدن
passed
رایج شدن
passes
رایج شدن
shibboleth
بیان رایج
going
رایج عازم
legal tender
پول رایج
cashing
پول رایج
cash
پول رایج
cashes
پول رایج
cashed
پول رایج
ruling
رایج متصدی
currency
پول رایج
rulings
رایج متصدی
currencies
پول رایج
nonaligned
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
legitimates
عذر قانونی قانونی
legitimated
عذر قانونی قانونی
legitimate
عذر قانونی قانونی
legitimating
عذر قانونی قانونی
circulation
رواج پول رایج
remonetize
دوباره رایج کردن
circulations
رواج پول رایج
fiat money
پول رایج اعتباری
paper standard
پول رایج مملکت
bimetallic
دارای دو نوع پول رایج
greenroom
شایعات رایج بین هنرپیشگان
invasion currency
پول رایج ارتش اشغالگر
greenrooms
شایعات رایج بین هنرپیشگان
occupation currency
پول رایج نیروی اشغالگر
british english
زبان انگلیسی رایج درانگلستان
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
khowar
زبان رایج درشمال غربی پاکستان
country cover diagram
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
Yiddish
زبان عبری رایج میان کلیمیان روسیه ولهستان والمان وغیره
accadian
که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
balto slavic
شاخهء زبان هند و اروپایی رایج در سواحل بالتیک و بین اقوام اسلاو
demonetization
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
currencies
داشتن اخرین اطلاعات پول رایج پول نقد
currency
داشتن اخرین اطلاعات پول رایج پول نقد
imagism
مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
Kufic border
حاشیه کوفی
[این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
regulars
قانونی
copyrights
حق قانونی
copyright
حق قانونی
official
قانونی
legal
قانونی
normative
قانونی
standards
قانونی
standard
قانونی
lawful
قانونی
constitutional
قانونی
anarchy
بی قانونی
statutory
قانونی
of age
<idiom>
سن قانونی
regular
قانونی
formal
قانونی
lawlessness
بی قانونی
lawless
بی قانونی
canonical
قانونی
legal medicine
طب قانونی
forensic medicine
طب قانونی
wife's equity
حق قانونی زن
legiskative
قانونی
legit
قانونی
licit
قانونی
illegality
بی قانونی
statutory law
قانونی
de jur
حق قانونی
medical jurisprudence
طب قانونی
dejure
حق قانونی
de jure
قانونی
legalization
قانونی کردن
warrant
اجازه قانونی
medical examiner
طبیب قانونی
medical jurisprudence
پزشکی قانونی
legitimate excuse
عذر قانونی
medical examiner
پزشک قانونی
legal suit
دادخواست قانونی
warranted
اجازه قانونی
statutes
احکام قانونی
statute
احکام قانونی
warrants
اجازه قانونی
legal monopoly
انحصار قانونی
legal ohm
اهم قانونی
legal presumtion
فرض قانونی
legal proceedings
اقدامات قانونی
warranting
اجازه قانونی
legal reserves
ذخیرههای قانونی
legal reserves
ذخایر قانونی
medico legal examiner
پزشک قانونی
member's bill
طرح قانونی
assignments
انتقال قانونی
assignment
انتقال قانونی
presumption of law
فرض قانونی
there is a rule that...
قانونی هست
proctor
وکیل قانونی
the rule of law
تامین قانونی
regular procedure
اقدام قانونی
substituted service
ابلاغ قانونی
s.i
اسناد قانونی
statutory offense
جرم قانونی
validate
قانونی شناختن
validated
قانونی شناختن
standards
نمونه قانونی
standards
مقرر قانونی
age of consent
سن قانونی دختر
traites lois
قراردادهای قانونی
nomocracy
حکومت قانونی
standard
نمونه قانونی
standard
مقرر قانونی
use age
عمر قانونی
presumption juris et de jure
اماره قانونی
presumption of law
استنباط قانونی
validating
قانونی شناختن
validates
قانونی شناختن
stand measure
اندازه قانونی
legal medicine
پزشکی قانونی
covenant in low
شرط قانونی
forensic medicine
پزشکی قانونی
barrister at law
وکیل قانونی
forensic psychiatry
روانپزشکی قانونی
forensic psychology
روانشناسی قانونی
assize
نرخ قانونی
action at low
اقدام قانونی
heir at law
وارث قانونی
short life
با عمر قانونی کم
prosecutors
تعقیب قانونی
prosecutor
تعقیب قانونی
forced sale
فروش قانونی
fishing expedition
بازپرسی قانونی
de jure recognition
شناسایی قانونی
debt of record
دین قانونی
constructive service
ابلاغ قانونی
legitimizing
قانونی کردن
legitimizes
قانونی کردن
legitimized
قانونی کردن
legitimize
قانونی کردن
constructive notice
ابلاغ قانونی
cognizance
اخطار قانونی
legitimization
قانونی کردن
legitimising
قانونی کردن
legitimises
قانونی کردن
legitimised
قانونی کردن
fair game
شکار قانونی
sign over
<idiom>
بطور قانونی
legal circumstantial evidence
اماره قانونی
legal deposit
سپرده قانونی
legal domicile
اقامتگاه قانونی
legal easement
حق ارتفاق قانونی
legal guardian
ولی قانونی
statutory
قانونی مقرر
legal guardianship
ولایت قانونی
legal heirs
ورثه قانونی
legal impediment
مانع قانونی
legal interest
بهره قانونی
legal interest
ربح قانونی
legal capacity
صلاحیت قانونی
legal capacity
اهلیت قانونی
judicial arbitrator
داور قانونی
juridical
قانونی شرعی
jurisdication
اختیار قانونی
comebacks
دلیل قانونی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com