Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
stillage
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
Other Matches
drawling
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
to look for anything
چیزیرا جستجوکردن
obtruncate
سر چیزیرا زدن
to follow up the scent
رد چیزیرا گرفتن
to rub a thing in
چیزیرا خورد
tap
سوراخ چیزیرا بنداوردن
tapped
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to take the place of something
جای چیزیرا گرفتن
to buy a pig in a poke
چیزیرا ندیده خریدن
to fool with anything
چیزیرا انگلک کردن
to from an idea of something
چیزیرا تصور کردن
tapping
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to w anything out of a person
چیزیرا ازکسی دراوردن
to w anything out of a person
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
to cry halves
نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
afterdate
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
to be incredulous of anything
چیزیرا دیر باور کردن
to give one the straight tip
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
door frame
چارچوب در
racked
چارچوب
frame
چارچوب
door set
در با چارچوب
quadrat
چارچوب
door case
چارچوب در
wracked
چارچوب
racks
چارچوب
hake
چارچوب
rack
چارچوب
door-case
چارچوب در
door-frame
چارچوب در
wracks
چارچوب
casing
چارچوب
to ram a thing intoa person
چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
to pole any thing up or down
چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
to play with something
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
tare
وزن خالص چیزیرا احتساب کردن
chassis frame
چارچوب شاسی
crane frame
چارچوب جرثقیل
grating
چارچوب اهنی
gratings
چارچوب اهنی
machine frame
چارچوب دستگاه
time frames
چارچوب زمانی
thresholds
استانه چارچوب
threshholds
استانه چارچوب
framework
چارچوب چهارچوبه
frameworks
چارچوب چهارچوبه
threshold
استانه چارچوب
saw gate
چارچوب اره
time frame
چارچوب زمانی
plan frame
چارچوب برنامه
to palm off a thing on aperson
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to inlay anything with gems
چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
frame
قاب چارچوب کمان
door-jamb
[تیر عمودی چارچوب در]
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
to take the a
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
to prick at something
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
escoinson
[گوشه تیر عمودی چارچوب]
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
locomotive frame drilling machine
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
housing
چارچوب قسمت ساکن دستگاه
chimney-jamb
[تیر عمودی چارچوب دودکش]
attic door-case
[چارچوب در کشویی اتاق زیر شیروانی]
fusuma
[چارچوب متحرک در خانه های ژاپنی]
Gibbs surround
[معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
go cart
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
overlapped
روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
overlaps
روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
overlap
روی هم امدن لبه دو ورقه ویا تکرار کناره یک تصویر دردو چارچوب
walking chair
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
to inlay gems in anything
چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
deep drawn
از ته دل کشیده
ectomorph
کشیده تن
long
کشیده
longs
کشیده
long-
کشیده
longed
کشیده
drawlingly
کشیده
threaded
نخ کشیده
longer
کشیده
drawn
کشیده
longest
کشیده
tensing
کشیده
tensest
کشیده
tenses
کشیده
oblongated
کشیده
drew
کشیده شد
indrawn
تو کشیده
posttensioning
پس کشیده
oblonated
کشیده
leptosome
کشیده تن
tense
کشیده
tenser
کشیده
tensed
کشیده
leptokurtic
کشیده
in tow
<idiom>
کشیده شده
tensive
کشیده شدنی
deprived
محرومیت کشیده
dragged
کشیده شدن
linear
باریک کشیده
flares
زبانه کشیده
flare
زبانه کشیده
drags
کشیده شدن
leptomorph
کشیده ریخت
long robe
صورت کشیده
low angle
مسیر کشیده
intractile
کشیده نشدنی
low angle fire
تیر کشیده
pinxit
کشیده است
prolate
کشیده شده
flat trajectory
خط سیر کشیده
flat fire
تیر کشیده
chock-a-block
کاملا کشیده
sap
شیره کشیده از
elongating
کشیده کردن
vellum paper
کاغذمهره کشیده
elongates
کشیده کردن
tractile
کشیده شدنی
touse
کشیده شدن
sapped
شیره کشیده از
indrawn
بداخل کشیده
saps
شیره کشیده از
at full length
دراز کشیده
couchant
دراز کشیده
chock-a-block
بالا کشیده
ectomorphy
کشیده تنی
ectomorphic type
سنخ کشیده تن
extensive
بسیط کشیده
drawable
کشیده شدنی
drag
کشیده شدن
threaded
بند کشیده
deer neck
گردن کشیده
deep fetched
از ته دل کشیده شده
elongate
کشیده کردن
oblongs
دوک مانند کشیده
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
pulled muscle
عضله کشیده شده
taut
محکم کشیدن کشیده
oblong
دوک مانند کشیده
pencilled
با مداد کشیده شده
satined paper
گاغذ مهره کشیده
chanting
اهنگ ساده و کشیده
drawn on
کشیده شدن عهده
if you please
بیزحمت زحمت کشیده
deep fetched
از ته سینه کشیده شده
draw
کشیده شدن عهده
hell-bent
به بیراهه کشیده شده
hell bent
به بیراهه کشیده شده
lanternjaws
صورت لاغر و کشیده
chanted
اهنگ ساده و کشیده
chant
اهنگ ساده و کشیده
draws
کشیده شدن عهده
chants
اهنگ ساده و کشیده
extendible
کشیده شدنی امتدادپذیر
wired
سیم کشیده مفتول دار
conducting
اداره کردن کشیده شدن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
از دست زنش خیلی کشیده
conduct
اداره کردن کشیده شدن
conducted
اداره کردن کشیده شدن
prone float
روی شکم با دستهای کشیده
hard drawn copper wire
سیم مسی کشیده شده
conducts
اداره کردن کشیده شدن
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
flat trajectory
سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
infill
نقاط کشیده شده روی نقشه
wirespun
زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
dragged
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
She has long and shapely legs .
ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
drags
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
drag
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
capriole
پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
in perspective
کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
he is at the end of his tether
چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
jinrikisha
درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
phantom section
خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
jinriki
درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
perspective grid
خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
shoot the duck
حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
dragrope
طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
autoscore
در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com