English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (39 milliseconds)
English Persian
flavored چاشنی مزه دار کردن
flavors چاشنی مزه دار کردن
flavour چاشنی مزه دار کردن
flavours چاشنی مزه دار کردن
flavor چاشنی مزه دار کردن
Search result with all words
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
primer leak نشد کردن چاشنی
primming چاشنی گذاری کردن
safing چاشنی برداری کردن
Other Matches
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
luring چاشنی
lure چاشنی
percussion cap چاشنی
percussion caps چاشنی
lured چاشنی
lures چاشنی
sauce چاشنی
flavourings چاشنی
sauces چاشنی
flavouring چاشنی
flavorings چاشنی
amorce چاشنی
seasoning چاشنی
flavoring چاشنی
devices چاشنی
device چاشنی
capsules چاشنی
capsule چاشنی
destructor چاشنی
detonating charge چاشنی
primer چاشنی
salmagundi چاشنی
detonators چاشنی
detonator چاشنی
fuze چاشنی
primers چاشنی
safety fuze چاشنی
cap چاشنی
ignitor چاشنی
igniter چاشنی
dressings چاشنی
dressing چاشنی
stuffing چاشنی
capped چاشنی
defused چاشنی کشیدن
primer pouch محفظه چاشنی
garnished چاشنی زدن
percussion cap چاشنی ضربتی
primer seat مقر چاشنی
percussion caps چاشنی ضربتی
primed چاشنی گذاشتن
prime چاشنی گذاشتن
seasoner چاشنی زننده
ketchup چاشنی غذا
igniting powder خرج چاشنی
spices چاشنی غذا
primes چاشنی گذاشتن
garnish چاشنی زدن
detonating cord مدار چاشنی
defusing چاشنی کشیدن
defuses چاشنی کشیدن
defuse چاشنی کشیدن
electric primer چاشنی الکتریکی
relish چاشنی ذوق
garnishes چاشنی زدن
cannon primer چاشنی توپ
destructor چاشنی انفجاری
ignition cap کلاهک چاشنی
detonation cord فتیله چاشنی
detonation cap کلاهک چاشنی
blasting cap کلاهک چاشنی
flash fuze چاشنی الکتریکی
sauce چاشنی زدن به
relishes چاشنی ذوق
sauces چاشنی زدن به
relishing چاشنی ذوق
relished چاشنی ذوق
spice چاشنی غذا
spiced چاشنی غذا
igniter train مجموعه چاشنی
garniture تزیین چاشنی
adapter booster چاشنی خوران
spicing چاشنی غذا
tutti frutti چاشنی میوهدار
initiator چاشنی مشتعل کننده
primer setback عقب نشستن چاشنی
primer pouch کیف یافانوسقه چاشنی
primer leak خروج گازاز ته چاشنی
French dressing چاشنی سالاد فرانسوی
activate چاشنی مین را کشیدن
sauce boat فرف چاشنی خوری
sauce-boats فرف چاشنی خوری
igniting primer چاشنی مشتعل کننده
chutney یکنوع چاشنی غذا
flavor چاشنی زدن به معطرکردن
precussion detonator چاشنی ضربتی یا دنگی
uncharged چاشنی گذاری نشده
au naturel ساده و بدون چاشنی
flavored چاشنی زدن به معطرکردن
flavors چاشنی زدن به معطرکردن
flavour چاشنی زدن به معطرکردن
adhesion agent چاشنی چسب افزا
condiment چاشنی ادویه زدن
seasons دوران چاشنی زدن
condiments چاشنی ادویه زدن
seasoned دوران چاشنی زدن
season دوران چاشنی زدن
garnishes چاشنی زدن به ارایش
cannon primer چاشنی خرج توپ
garnished چاشنی زدن به ارایش
garnish چاشنی زدن به ارایش
melinite مخصوص تهیه چاشنی
sauce-boat فرف چاشنی خوری
flavours چاشنی زدن به معطرکردن
salad dressings چاشنی وادویه مخصوص سالاد
hung striker چاشنی عمل نکرده نارنجک
gamy چاشنی زده افتضاح اور
initiator چاشنی اولیه خرج ابتدایی
hung striker ضارب چاشنی معیوب نارنجک
firing mechanism چاشنی مین مکانیسم تیراندازی
salad dressing چاشنی وادویه مخصوص سالاد
squibs چاشنی خرج راکتهای دریایی
electric squib نوعی چاشنی با فتیله الکتریکی
squib چاشنی خرج راکتهای دریایی
coupling base اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
gamey چاشنی زده افتضاح اور
mayonnaise نوعی چاشنی غذا وسالاد مایونز
squib یک نوع چاشنی مخصوص در مداراتش موشک
squibs یک نوع چاشنی مخصوص در مداراتش موشک
to dress [salad] چاشنی زدن [آرایش دادن ] [سالاد]
cocks چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cocking چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cock چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
coupling base وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
activates به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activated به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
soy سبوس یا چاشنی چینی یاژاپونی مرکب از لوبیای جوشانده وشیر وغیره
activating به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
delayed contact چاشنی با تماس تاخیری سیستم پیش تنظیم تاخیری
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
dormant عامل تاخیری مین دریایی چاشنی تاخیری
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
duplexes مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
firing circuit مدار چاشنی مدار انفجار
mine casemate بدنه ماسوره و چاشنی مین بدنه کلاهک مین
percussion ضربتی چاشنی ضربتی
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com