Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
Other Matches
pirates
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirate
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
parodies
نوشته یاشعری که تقلید از سبک دیگری باشد
parody
نوشته یاشعری که تقلید از سبک دیگری باشد
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
emulator
نرم افزار یا سخت افزاری که به ماشین اجازه کار مثل دیگری میدهد
jump instruction
دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
unconditional
دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
relocatable
آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
exparte
قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
personify
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
personified
رل دیگری بازی کردن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to play off
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
shunted
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
personation
خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
shunts
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduces
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
stiffening
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
posts
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproduce
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduced
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
media
کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribed
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribe
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribes
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
transcribing
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
reproducing
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
to second somebody
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
deflector
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chains
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
pirate
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirated
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
replication
1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
mimes
تقلید نمایش بدون گفتگو
mimed
تقلید نمایش بدون گفتگو
miming
تقلید نمایش بدون گفتگو
mime
تقلید نمایش بدون گفتگو
warranted
اجازه قانونی
warranting
اجازه قانونی
warrant
اجازه قانونی
warrants
اجازه قانونی
third
به دیگری
tother
دیگری
t' other
دیگری
thirds
به دیگری
another
دیگری
insulate
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
desertion
ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
other
متفاوت دیگری
others
متفاوت دیگری
onother's money
پول دیگری
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
heteronomous
پیروقانون دیگری
consecutively
یکی پس از دیگری
at another time
در زمان دیگری
at second hand
از قول دیگری
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
expotriate
به کشور دیگری تبعید کردن تبعید از وطن
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
assumpsit
تقبل دیون دیگری
one after a
یکی درپی دیگری
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
released
اعراض از حق به نفع دیگری
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
converted
تغییر چیزی به دیگری
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
converts
تغییر چیزی به دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
detinue
ضبط مال دیگری
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
release
اعراض از حق به نفع دیگری
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
it is of a different kind
قسم دیگری است
i had no a
چاره دیگری نداشتم
transplant
درجای دیگری نشاندن
one country or another
این یا یک کشور دیگری
transplanted
درجای دیگری نشاندن
transplants
درجای دیگری نشاندن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
another
کسی
[چیز]
دیگری
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
predecease
مرگ قبل از دیگری
predecease
قبل از دیگری مردن
alternately
تغییر از یکی به دیگری
global
را با دیگری در متن عوض میکند
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
vicariousness
خود را به جای دیگری گذاشتن
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
objecting
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
girlfriends
زنی که دوست زن دیگری است
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com