Dictiornary-Farsi | چراغ فعالیت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
activity light	چراغ فعالیت


Other Matches

functioned	فعالیت
actuality	فعالیت
stir	فعالیت
stirred	فعالیت
stirrings	فعالیت
activities	فعالیت
stirs	فعالیت
activeness	فعالیت
activation	فعالیت
functions	فعالیت
function	فعالیت
exercises	فعالیت
exercised	فعالیت
exercise	فعالیت
activity	فعالیت
acting	فعالیت
inaction	بدون فعالیت
activity quotient	بهر فعالیت
activity rate	نرخ فعالیت
activity of soil	فعالیت خاک
hey day	روز پر فعالیت
events	عمل یا فعالیت
somatotonia	فعالیت گرایی
activity chart	نمودار فعالیت
random activity	فعالیت تصادفی
critical activity	فعالیت بحرانی
activity analysis	تحلیل فعالیت
activity cycle	چرخه فعالیت
activity time	زمان هر فعالیت
somatotonic	فعالیت گرا
activity drive	سائق فعالیت
turn over	عایدی فعالیت
reactivation	فعالیت مجدد
low activity	فعالیت پایین
activity coefficient	ضریب فعالیت
activated	به فعالیت پرداختن
ventured	فعالیت اقتصادی
ventures	فعالیت اقتصادی
venturing	فعالیت اقتصادی
operant	فعالیت کننده
operating level	سطح فعالیت
inactivity	عدم فعالیت
operational environment	محیط فعالیت
activate	به فعالیت پرداختن
optical activity	فعالیت نوری
event	عمل یا فعالیت
auxiliary activity	فعالیت فرعی
activating	به فعالیت پرداختن
activates	به فعالیت پرداختن
politicking	فعالیت سیاسی
business activity	فعالیت بازرگانی
activity ratio	نسبت فعالیت
off year	سال کم فعالیت
activity wheel	گردونه فعالیت
activation	به فعالیت دراوردن
advertising campaign	فعالیت تبلیغاتی
publicity drive	فعالیت تبلیغاتی
on stream	درحال فعالیت
cerebration	فعالیت مغزی
venture	فعالیت اقتصادی
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
form	سابقه فعالیت اسب
muzzle	مانع فعالیت شدن
formed	سابقه فعالیت اسب
forms	سابقه فعالیت اسب
electioneer	فعالیت انتخاباتی کردن
muzzles	مانع فعالیت شدن
muzzling	مانع فعالیت شدن
gross motor activity	فعالیت حرکت عمده
in the swim <idiom>	درکاری فعالیت داشتن
self activity	فعالیت خود بخود
activity sampling	نمونه گیری از فعالیت
efficiency	فعالیت مفید بازده
business cycle	دور فعالیت بازرگانی
slumps	کاهش فعالیت رکود
slumping	کاهش فعالیت رکود
slumped	کاهش فعالیت رکود
slump	کاهش فعالیت رکود
backgrounds	فعالیت ارتباط دادهای
background	فعالیت ارتباط دادهای
byway	کار یا فعالیت جنبی
byways	کار یا فعالیت جنبی
pickup	تجدید فعالیت چیدن
orbit	دور حدود فعالیت
orbited	دور حدود فعالیت
orbits	دور حدود فعالیت
muzzled	مانع فعالیت شدن
keep the ball rolling <idiom>	اجازه فعالیت دادن
trade cycle	دوره فعالیت تجاری
sphere	مرتبه حدود فعالیت
spheres	مرتبه حدود فعالیت
class ii activity	فعالیت امادی طبقه 2
seismism	فعالیت لزرشی وارتعاشی
class i activity	فعالیت امادی طبقه 1
activity group therapy	درمان با فعالیت گروهی
deactivating group	گروه کم کننده فعالیت
take the bull by the horns <idiom>	چند نوع فعالیت داشتن
extra-curricular	فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in	با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to work at a high pressure	با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
early start	زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish	زودترین زمان ختم یک فعالیت
hyperactive	دارای فعالیت بیش ازاندازه
activation	کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group	گروه زیاد کننده فعالیت
activity designator	شاخص فعالیت یکان یا قسمت
biological half time	زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biogenic	محصول فعالیت موجودات زنده
abuzz <adj.>	پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperthyroid	ازدیاد فعالیت غذه درقی
force activity designator	شماره ترتیب فعالیت یکان
scope for one's energies	میدان برای ابراز فعالیت
precipitance	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
gastrovascular	دارای فعالیت درمعده ورگها
latest finish time	دیرترین زمان ختم یک فعالیت
precipitancy	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyroclastic	تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom>	محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
home range	جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyrochemical	وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
thermodynamics	مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
biological half time	زمان امکان فعالیت عامل میکربی
canvass	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to phase out their activities	فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvassed	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia	حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
cerebrate	فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvassing	برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dies non	روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
dog days	چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
duration	براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
euthenics	مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
depressant	دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
lamp	چراغ
lamplighter	چراغ چی
lampers	چراغ
lampad	چراغ
lamps	چراغ
white steaming light	چراغ
nightlights	چراغ کم سو
nightlight	چراغ کم سو
overtaking light	چراغ
downtime	پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
Appetite comes with eating. <proverb>	با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
parabiosis	برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
electric torch	چراغ قوهای
pocket lamp	چراغ قوه
lucernal	چراغ دار
pressure lamp	چراغ تلمبهای
lampshade	گنبدهی چراغ
paraffin oil	نفت چراغ
mantle burner	چراغ توری
come-on	چراغ زدن
mantle lamp	چراغ توری
portable lamp	چراغ سیار
come-ons	چراغ زدن
miner's lamp	چراغ معدن
occulting light	چراغ ممتد
blinker	چراغ چشمک زن
portable standard	چراغ مطالعه
portable lamp	چراغ گردان
portable standard	چراغ ایستا
light list	چراغ نامه
standing light	چراغ ثابت
gaslight	چراغ گاز
standing light	چراغ پلیسی
gas flame	چراغ گازی
stereopticon	چراغ عکس
stop lamp	چراغ ترمز
electric bulb	چراغ برق
electric lamp	چراغ برق
torch light	چراغ قوهای
kerosine	نفت چراغ
fanal	چراغ گشتی
stop light	چراغ ترمز
flashing light	چراغ چشمک زن
flash light	چراغ قوه
head lamp	چراغ پیشانی
incandescent mantle	توری چراغ
dome light	چراغ برجک
light line	خط چراغ جنگی
light house	چراغ دریایی
landing light	چراغ فرود
safety lamp	چراغ اطمینان
lampron	چراغ موشی
lamppost	تیر چراغ
safety lamp	چراغ ایمنی
lampblack	دوده چراغ
lamp stand	چراغ دان
warning light	چراغ خطر
kerosone	نفت چراغ
traffic signal	چراغ راهنمایی
dim light	چراغ جنگی
indicating lamp	چراغ راهنما
fixed light	چراغ ثابت
gas light	چراغ گازی
kerosene	نفت چراغ
spotlights	چراغ نورافکن