English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
corrigibly چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
Other Matches
pardonably چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
movably چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
pliably چنانکه بتوان خم کرد
passably چنانکه بتوان پذیرفت
practicably چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably چنانکه بتوان ارث برد
assumably چنانکه بتوان فرض کرد
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
propor tionably بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
refornable اصلاح پذیر
corrigible اصلاح پذیر
mendable اصلاح پذیر
improvably اصلاح پذیر
reformable اصلاح پذیر
alterable memory حافظه اصلاح پذیر
alternate routing مسیریابی اصلاح پذیر
He is incorrigible. این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
irrecoverably بطوراصلاح ناپذیر
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
as much as possible تا بتوان
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
as far as possible تا انجا که بتوان
exponentiation بتوان رساندن
micron 01 بتوان 6- متر
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
quintillion عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion عدد یک با 54صفر بتوان 2
undecillion عدد یک با 63 صفر بتوان 2
tredecillion عدد یک با 24 صفر بتوان 2
evincibly بطوریکه بتوان اثبات کردن
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
squaring بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares بتوان دوم بردن مجذور کردن
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking اگر بتوان چنین چیزی گفت
manageably پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
current fund اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
inestimably پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
how چنانکه
so that چنانکه
in the event that چنانکه
as چنانکه
final set حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
as it deserves چنانکه باید
pinchingly چنانکه فشاراورد
dilatorily چنانکه پرشود
proper چنانکه شایدوباید
coordinately چنانکه یکجورباشد
admissibleness چنانکه روا
as is well known چنانکه مشهور
insolubly چنانکه اب نشود
prettily چنانکه زیبانماید
permissively چنانکه مخیرسازد
cresuendo چنانکه صداخردخرد
expressively چنانکه مقصودرابرساند
so to speak چنانکه گویی
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
owenism اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
according as چنانکه بدان سان که
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
interminably چنانکه تمام نشود
fitfully چنانکه بگیردوول کند
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
perniciously چنانکه زیان اورد
funnily چنانکه خنده اورد
permissively چنانکه اجازه بدهد
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
comme il faut چنانکه باید وشاید
invisibly چنانکه دیده نشود
according to his version چنانکه او شرح میداد
meetly چنانکه باید و شاید
meetly چنانکه در خور باشد
medially چنانکه درمیان باشد
prettily بخوبی چنانکه باید
brilliantly چنانکه برجسته باشد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
effusively چنانکه گویی بریزد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
convincingly چنانکه متقاعد کند
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
invulnerably چنانکه زخم برندارد
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
euphoniously چنانکه بگوش خوش ایندباشد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
peerlessly چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
epidemically چنانکه همه جاسرایت کند
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
engagingly چنانکه سرگرم یامشغول کند
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
as is well known چنانکه همه کس بخوبی میدانند
immovably چنانکه نتوان جنبش داد
inexpressibly چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly چنانکه نتوان درک کرد
inappreciably بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inexpressively چنانکه زبان دار نباشد
intangibly چنانکه نتوان احساس کرد
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inseparably چنانکه نتوان سوا کرد
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
fadelessly چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
organically چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inexhaustibly چنانکه تهی یاتمام نشود
extraneously چنانکه وابسته بموضوع نباشد
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
inerrably چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
to kick over the traces لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
exhaustively چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
admissibly بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
inscrutably چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
retrospectively چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
flowerily چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
inextricably چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
attributively بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irremissibly چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
opaquely چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com