English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
Other Matches
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
worthy of praise شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
adorable شایان ستایش
medially چنانکه درمیان باشد
culpably چنانکه سزاوارسرزنش باشد
brilliantly چنانکه برجسته باشد
inviolably چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully چنانکه سزاوارنکوهش باشد
meetly چنانکه در خور باشد
objectiveness چنانکه در خارج معقول باشد
inviolately چنانکه بی حرمت نشده باشد
pleasingly چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
maritally چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritively چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
picturesquely چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritiously چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pontifically چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
reflexively چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
love worthy شایان
considerable شایان
gigantesque شایان
lordly شایان لرد
picturesque شایان تصویر
worthy شایان سزاوار
worthiest شایان سزاوار
worthier شایان سزاوار
approvable شایان تحسین
blamable شایان توبیخ
blameful شایان توبیخ
acclamable شایان افرین
reprovable شایان سرزنش
honorable شایان تعریف
presentable شایان معرفی
exemplary شایان تقلید
mobbish پست شایان توده
knight like شایان شوالیه گری یاسلحشوری
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
orison ستایش
eulogy ستایش
panegyrical ستایش
eulogies ستایش
adulation ستایش
praises ستایش
laud ستایش
lauded ستایش
extolment ستایش
praise ستایش
lauds ستایش
lauding ستایش
worshiped ستایش
panegyric ستایش
commendation ستایش
worshiping ستایش
veneration ستایش
worshipping ستایش
worships ستایش
encomium ستایش
praised ستایش
proneur ستایش گر
adoration ستایش
doxology ستایش
laudation ستایش
praising ستایش
eulogium ستایش
panegyrics ستایش
worship ستایش
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
encomiastic ستایش امیز
doxological ستایش امیز
eulogistic ستایش امیز
laud ستایش کردن
hierolatry ستایش مقدسات
laudator ستایش کننده
doxologize ستایش گفتن
adorableness شایستگی ستایش
praiseworthiness برای ستایش
commended ستایش کردن
commend ستایش کردن
kudos ستایش کردن
ovations ستایش و استقبال
ovation ستایش و استقبال
exaltation سرافرازی ستایش
to pay tribute to ستایش کردن
laudable قابل ستایش
sweet talk <idiom> ستایش کسی
admiring ستایش امیز
lauded ستایش کردن
lauding ستایش کردن
lauds ستایش کردن
commends ستایش کردن
panegyrize ستایش کردن
adorability شایستگی ستایش
unsung ستایش نشده
tributes ستایش تکریم
tribute ستایش تکریم
eulogizing ستایش کردن
eulogizes ستایش کردن
eulogized ستایش کردن
commending ستایش کردن
eulogize ستایش کردن
praiseful ستایش امیز
glorifies ستایش کردن
glorify ستایش کردن
glorifying ستایش کردن
eulogised ستایش کردن
eulogises ستایش کردن
eulogising ستایش کردن
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
panegyric ستایش امیز مدیحه
laudably بطور قابل ستایش
venerating ستایش و احترام کردن
to preach up ستودن یا ستایش کردن
eloge ستایش شخص مرده
praiseworthy قابل ستایش ستودنی
apotheosis ستایش اغراق امیز
apotheoses ستایش اغراق امیز
venerate ستایش و احترام کردن
venerated ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
panegyrics ستایش امیز مدیحه
sensibility to praise حساسیت نسبت به ستایش
more praise than pudding ستایش خشک و خالی
panegyrical ستایش امیز مدیحه
praiseworthily بطور قابل ستایش
adorer ستایش کننده عاشق
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
magnifcation درشت سازی ستایش زیاد
as چنانکه
how چنانکه
in the event that چنانکه
so that چنانکه
henotheism ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
hero-worshipper ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
permissively چنانکه مخیرسازد
coordinately چنانکه یکجورباشد
cresuendo چنانکه صداخردخرد
expressively چنانکه مقصودرابرساند
proper چنانکه شایدوباید
pinchingly چنانکه فشاراورد
dilatorily چنانکه پرشود
as it deserves چنانکه باید
insolubly چنانکه اب نشود
admissibleness چنانکه روا
prettily چنانکه زیبانماید
so to speak چنانکه گویی
gratifyingly چنانکه خوشنودسازد
as is well known چنانکه مشهور
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
according as چنانکه بدان سان که
decrescendo چنانکه صداخردخردضعیف شود
meetly چنانکه باید و شاید
permissively چنانکه اجازه بدهد
meaningly چنانکه مقصودرا برساند
passably چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
according to his version چنانکه او شرح میداد
irrecoverably چنانکه بهبودی نپذیرد
comme il faut چنانکه باید وشاید
perniciously چنانکه زیان اورد
heliocentrically چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gratifyingly چنانکه خوشی دهد
funnily چنانکه خنده اورد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
invisibly چنانکه دیده نشود
prettily بخوبی چنانکه باید
interminably چنانکه تمام نشود
inadmissibly چنانکه روایاجایز نباشد
decreasingly چنانکه روبکاهش گذارد
inexpressively چنانکه مقصودرا نرساند
effusively چنانکه گویی بریزد
privatively چنانکه نفی یا استثناکند
fitfully چنانکه بگیردوول کند
invulnerably چنانکه زخم برندارد
convincingly چنانکه متقاعد کند
inexcusably چنانکه نتوان معذوردانست
pliably چنانکه بتوان خم کرد
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
onerously چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
retroactively چنانکه شامل گذشته شود
perceptibly چنانکه بتوان درک کرد
piquantly چنانکه دهن رامزه بیاورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com