Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
Other Matches
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
pontifical
وابسته به پاپ یا اسقف جامه اسقفی
pontificalia
جامه و نشانهای اسقفی لباس رسمی
proper dress
جامه شایسته
prelatess
زنی که دارای مقام مترانی یا اسقفی باشد
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
meetly
چنانکه در خور باشد
medially
چنانکه درمیان باشد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
hellishness
خویی که شایسته دوزخ باشد
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
episcopacy
مقام اسقفی پیروی از کلیسای اسقفی
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
academically
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
bishopric
طبقه وسلک اسقفان
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
surcingle
کمر بند اسقفان وکشیشان
rochet
جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
prelatize
در زیر حکومت اسقفان ومترانها در اوردن
witan
اعیان و اسقفان و پیرانی که در شورای سلطنتی شرکت میکردند
prelatism
اسقفی
bishopric
اسقفی
prelacy
مقام اسقفی
episcopate
رتبه اسقفی
bishopric
مقام اسقفی
diocesan
جزوحوزه اسقفی
mitring
استعمال تاج اسقفی
mitring
انتصاب بمقام اسقفی
sees
مقر یا حوزه اسقفی
crozier
عصای اسقفی یاکشیشی
episcopalianism
پیروی از کلیسای اسقفی
episcopalian
پیرو کلیسای اسقفی
mitering
انتصاب بمقام اسقفی
episcopalians
پیرو کلیسای اسقفی
crosier
عصای اسقفی یاکشیشی
see
مقر یا حوزه اسقفی
mitering
استعمال تاج اسقفی
cathedratic
وابسته بکرسی بامقام اسقفی
pontify
سیمای اسقفی یا پاپی بخوددادن
episcopal
مربوط به کلیسای اسقفی درمسیحیت
pontificating
دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificate
دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificates
دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificated
دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pastoralism
روش نامه نویسی اسقفی چوپانی
letters missive
نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
so that
چنانکه
as
چنانکه
in the event that
چنانکه
how
چنانکه
worthy
شایسته
worthiest
شایسته
competent
شایسته
seemly
شایسته
meritorious
شایسته
worthier
شایسته
proper
شایسته
good
شایسته
fit
شایسته
fittest
شایسته
true
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
شایسته
proper
<adj.>
شایسته
qua
شایسته
apropos
شایسته
pertinent
شایسته
exact
<adj.>
شایسته
correct
<adj.>
شایسته
meets
شایسته
meet
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
شایسته
inept
نا شایسته
qualified
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
شایسته
convenient
<adj.>
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
شایسته
useful
<adj.>
شایسته
fits
شایسته
suitable
<adj.>
شایسته
purposive
<adj.>
شایسته
purposeful
<adj.>
شایسته
functional
<adj.>
شایسته
practicable
<adj.>
شایسته
practical
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
شایسته
celebrates
ایین
celebrating
ایین
ordinace
ایین
celebrate
ایین
observandum
ایین
ceremonies
ایین
religion
ایین
they act after their kind
به ایین
doctrine
ایین
ordinances
ایین
doctrines
ایین
ceremony
ایین
ethic
ایین
religions
ایین
ordinance
ایین
as is well known
چنانکه مشهور
as it deserves
چنانکه باید
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
proper
چنانکه شایدوباید
coordinately
چنانکه یکجورباشد
prettily
چنانکه زیبانماید
admissibleness
چنانکه روا
permissively
چنانکه مخیرسازد
insolubly
چنانکه اب نشود
so to speak
چنانکه گویی
dilatorily
چنانکه پرشود
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
pinchingly
چنانکه فشاراورد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
fit
لایق شایسته
fits
لایق شایسته
meet for a man
شایسته است که
by fits and starts
شایسته لایق
fitly
بطور شایسته
apt
مناسب شایسته
derisible
شایسته ریشخند
fittest
لایق شایسته
meetly
بطور شایسته
christianlike
شایسته مسیحیت
in due form
بطرز شایسته
devisable
شایسته تامل
devisable
شایسته اندیشه
meritorious
شایسته ترین
ogr
شایسته غول
winnable
شایسته پیروزی
suitable
شایسته فراخور
to be proper for
شایسته بودن
behove
شایسته بودن
discreditable
شایسته بی اعتباری
befitting
درخور شایسته
companionable
شایسته رفاقت
becoming
شایسته درخور
intrinsic
مرتب شایسته
the ticket
کار شایسته
worthful
شایسته مستحق
conditioning
شایسته سازی
pensionable
شایسته بازنشستگی
quoteworthy
شایسته ذکر
courtlier
شایسته دربار
courtliest
شایسته دربار
courtly
شایسته دربار
duly
<adv.>
بطور شایسته
justly
<adv.>
بطور شایسته
worshipful
شایسته احترام
rightfully
<adv.>
بطور شایسته
rightly
<adv.>
بطور شایسته
ought not
شایسته نیست
adequate
شایسته بودن
properly
<adv.>
بطور شایسته
correctly
<adv.>
بطور شایسته
aright
<adv.>
بطور شایسته
properly
بطور شایسته
eligible
شایسته انتخاب
as it deserves
بطور شایسته
behoove
شایسته بودن
beseem
شایسته بودن
liturgy
ایین نماز
liturgies
ایین نماز
interment
ایین تدفین
sacraments
ایین دینی
Buddhism
ایین بودا
Hinduism
ایین هندو
doctrinaire
ایین گرای
ritual
ایین پرستش
sacrament
ایین دینی
heathenism
ایین کفار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com