Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
Please give me four more.
چهار تای دیگر به من بدهید
Other Matches
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
quadrumvir
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetragonal
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrapterous
دارای چهار بال چهار جناحی
quadrangles
چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil
چهار ترک چهار گوشه
qyaternary
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle
چهار گوش چهار دیواری
rub it in
به خوردش بدهید
send a letter
کاغذ بدهید
oyez
گوش بدهید
hsd it out
بدهید دندان را بکنند
Go ahead!
انجام بدهید دیگه!
listen to me
بمن گوش بدهید
go head
ادامه بدهید بفرماید
had it trans ted
بدهید ترجمه کنند
give it a twist
انرا پیچ بدهید
PLease let me know(notiffy me).
لطفا" به من خبر بدهید
give your v to
برای اورای بدهید
pay a way the sheet
کاغذ را بدهید بیاید
muster up your courage
جرات بخود بدهید
thank tou for that book
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Please give me this one .
این یکی را لطفا" بدهید
Press the elevator button.
تکمه آسانسور رافشار بدهید
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
Two coffees please .
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Can you give me an estimate?
ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Can you give me the key, please?
لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
Can you get it repaired?
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Could you clarify that for me?
می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
repondez s'il vous plait
[RSVP]
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Please let me take a share in the expenses.
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
please reply
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
midnight
فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
Could we have a plate for the child?
آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
Can you show me on the map where I am?
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
You need to take care to differentiate between facts and opinions
[ differentiate facts from opinions]
.
شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید
[حقایق را از نظرات تشخیص بدهید]
.
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
quadrupeds
چهار پا
quarter
چهار یک
quadruples
چهار لا
quadrupling
چهار لا
quadrupled
چهار لا
tetragon
چهار بر
quadruped
چهار پا
quadrilaterals
چهار بر
quadrate
چهار یک
quadruple
چهار لا
quartile
چهار یک
tetrad
چهار
four
چهار
quatre
چهار
quadrilateral
چهار بر
quatrefoil
گل چهار گلبرگی
squared
چهار گوش
squares
چهار گوش
tetrahedral
چهار ضلعی
four way
چهار راه
squaring
چهار گوش
four way
چهار لولهای
cross legged
چهار زانو
quadruplet
چهار گانه
tetrahedron
چهار وجهی
quadrisyllabic
چهار هجائی
tetrasyllabic
چهار هجائی
quadrivalent
چهار بنیانی
quadrivalent
چهار ارزشی
all eyes
چهار چشمی
quadripartite
چهار جزئی
foursquare
چهار ضلعی
tetrahedral
چهار وجهی
double breasted
کت چهار دکمه
quadruples
چهار گانه
four pole
چهار قطبی
four o'clock
ساعت چهار
quadrupled
چهار تایی
quadrupled
چهار گانه
four dimensional
چهار بعدی
quadruple
چهار تایی
quadruple
چهار گانه
four cycle
چهار چرخه
tertramerous
چهار جزئی
Wednesdays
چهار شنبه
Wednesday
چهار شنبه
quadruples
چهار تایی
quadrupling
چهار گانه
qyaternary
چهار تایی
tetragon
چهار گوشه
tetragon
چهار ضلعی
square dome
چهار طاقی
tetradactylous
چهار پنجهای
square
چهار گوش
intersections
چهار راه
tetrad
چهار عنصری
quadrupling
چهار تایی
quadruplets
چهار گانه
quadrilaterals
چهار جانبه
twice is
دو دو تا چهار تا میشود
long legged
چهار پایه
backfour
چهار مدافع
point four
اصل چهار
footstools
چهار پایه
footstool
چهار پایه
quadrangular
چهار گوشه
quadrant
چهار گوش
creep
چهار دست و پا
tetravalent
چهار بنیانی
tetravalent
چهار فرفیتی
tetratomic
چهار اتمی
all fours
چهار دست و پا
four
عدد چهار
the cardinal humours
چهار ابگونه
quadrilaterals
چهار ضلعی
gallop
چهار نعل
galloped
چهار نعل
quadrilateral
چهار جانبه
quadrilateral
چهار ضلعی
gallops
چهار نعل
quads
چهار گوش
quads
چهار قلو
the four seasons
چهار فصل
quad
چهار گوش
intersection
چهار راه
quad
چهار قلو
tetrastichous
چهار جزیی
quadrant
چهار یک دایره
quadric
چهار تایی
close
چهار گوشه
quadrate
چهار گوش
tetrameter
چهار وزنی
tetramerous
چهار جزیی
quadrifid
چهار شکافی
tetraphyllous
چهار برگه
tetrapod
پروانه چهار پا
tetrastich
چهار بیتی
quadraple
چهار برابر
tetrasporic
چهار هاگی
tetrasporous
چهار هاگی
four blade beater
همزن چهار تیغه
quad
در معنای چهار بار
coursed
چهار نعل رفتن
tetrameter
شعر چهار وتدی
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
jct
مخفف چهار راه
quads
در معنای چهار بار
tetralogy
چهار درام یاتراژدی
Wednesday
هر چهار شنبه یکبار
courses
چهار نعل رفتن
Wednesdays
هر چهار شنبه یکبار
four-square
چهار گوشهی کامل
quadrilaterals
چهار پهلو چهارضلعی
tetragonal distortion
واپیچش چهار گوشهای
tetragonal system
دستگاه چهار گوشهای
tetrode
لامپ چهار قطبی
four wheel drive
محرک چهار چرخ
round-the-clock
بیست و چهار ساعته
tetrapetalous
دارای چهار گلبرگ
the big four
بزرگان چهار گانه
tetrandrous
دارای چهار کاسبرگ
course
چهار نعل رفتن
twice is
2 ضرب در 2 میشود چهار
phantom circuit
مدار چهار سیمی
it is four months old
چهار ماهه است
it is 0 minutes past four
ده دقیقه از چهار می گذرد
inclosure
چهار دیواری حصار
cloverleaf
چهار راه اتوبان
stool
کرسی
[سه یا چهار پایه]
cloverleaf
چهار راه شبدری
magnetic quadrupole
چهار قطبی مغناطیسی
mansard
شیروانی چهار ترک
skate
ماهی چهار گوش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com