Total search result: 201 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed |
چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟ |
|
|
Other Matches |
|
operation |
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه |
lock up |
وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد |
log |
برقراری ارتباط و شروع به استفاده از وسیله راه دور مثل سرور شبکه |
logs |
برقراری ارتباط و شروع به استفاده از وسیله راه دور مثل سرور شبکه |
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] |
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم! |
That won't work with me! |
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم! |
limit state |
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد |
answers |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
answering |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
answered |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
answer |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
secure sockets layer |
پروتکل ارسالی رمزگذاری شده طراحی شده توسط Netscape که ارتباط امن بین جستجوگر و وب سرور روی اینترنت برقرار میکند |
safety valve |
پاس کوتاه به مدافع وقتی دریافت کنندگان دیگر بوسیله حریف مهار شده اند |
nsfnet |
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد |
Perl |
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید |
contacted |
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند |
contacting |
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند |
contacts |
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند |
contact |
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند |
operate |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
operates |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
operated |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
ApacheÔ HTTPD |
معروفترین محصول نرم افزاری وب سرور که مانند یک بزرگراه آماده است و به شما برای نصب وب سرور امکان میدهد |
circuit |
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند |
circuits |
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند |
averaged |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
average |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
averaging |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
averages |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
add |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
adding |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
aircraft role equipment |
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
cycle time |
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره |
adds |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
duration |
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت |
aircraft mission equipment |
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
mutatis mutandis |
عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن |
PIA |
مداری که به کامپیوتر امکان ارتباط با وسیله جانبی میدهد با تامین پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن در رسانه |
winchester disk |
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست |
key |
ترکیب دو یا چند کلید که تابعی را انجام می دهند وقتی با هم انتخاب شوند |
practical extraction and report language |
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند |
sizes |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
size |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
synchronizer |
وسیلهای که با دریافت سیگنال از وسیله دیگر کاری را انجام دهد |
What have I done to offend you? |
من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟] |
logic |
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند |
language |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
languages |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
jcl |
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر |
search |
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد |
searched |
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد |
searches |
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد |
searchingly |
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد |
access time |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
mission , oriented |
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت |
printed |
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد |
print |
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد |
prints |
چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد |
universal |
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است |
user freindly |
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد |
naive user |
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد |
lan |
کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند تمام ایستگاههای کار شبکه محلی به سرور شبکه اصلی متصل هستند و کاربران به آن سرور وارد می شوند |
busied |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busy |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busier |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busies |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busiest |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busying |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
firewall |
سیستم امنیتی سخت افزار یا نرم افزار بین سرور یا اینترنیت و اینترنت عمومی . سیستم اجازه عبور اطلاعات به اینترنت را میدهد ولی داده ورودی را بررسی میکند پیش از ارسال آن به سرور خصوصی |
teleconferencing |
ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر |
dma |
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد |
completing |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
completes |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
completed |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
complete |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
literal |
چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند |
data link |
ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری |
incremental computer |
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود |
database |
نرم افزار مدیریت پایگاه داده که روی کامپیوتر سرور شبکه اجرا میشود و در یک سیستم Client / Server استفاده میشود. کاربر با نرم افزار مشتری کار میکند که دادهای که ازنرم افزار سرور بازیابی شده است فرمت میکند و نمایش میدهد |
databases |
نرم افزار مدیریت پایگاه داده که روی کامپیوتر سرور شبکه اجرا میشود و در یک سیستم Client / Server استفاده میشود. کاربر با نرم افزار مشتری کار میکند که دادهای که ازنرم افزار سرور بازیابی شده است فرمت میکند و نمایش میدهد |
chop |
کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد |
open indent |
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد |
chopped |
کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد |
fixed costs |
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد |
idlest |
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست |
idle |
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست |
idles |
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست |
idled |
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست |
cut out |
وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی |
highways |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
highway |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
frozen assets |
دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد |
I was keeping my fingers crossed . |
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم ) |
How much is that? |
چقدر بدهم؟ |
d , top concept |
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه |
unfeasible <adj.> |
نا میسر |
achievable <adj.> |
میسر |
maser |
میسر |
contrivable <adj.> |
میسر |
makeable <adj.> |
میسر |
impracticable <adj.> |
نا میسر |
inexecutable <adj.> |
نا میسر |
makable <adj.> |
میسر |
workable <adj.> |
میسر |
executable <adj.> |
میسر |
practicable <adj.> |
میسر |
doable <adj.> |
میسر |
feasible <adj.> |
میسر |
left flank |
میسر |
makable [spv. makeable] <adj.> |
میسر |
manageable <adj.> |
میسر |
possible [doable, feasible] <adj.> |
میسر |
free issue system |
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد |
universal time |
زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد |
farfetched |
غیر میسر |
to throw open the door to |
میسر کردن |
i cannot positively promise |
نمیتوانم قول قطعی بدهم |
i cannot say him nay |
نمتوانم پاسخ رد به او بدهم نمیتوانم به او |
possible |
امکان پذیر میسر |
feasible |
امکان پذیر میسر |
I'd like to leave my luggage, please. |
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم. |
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money). |
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم |
I can't go on any longer. |
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم. |
Where can I get my car washed? |
کجا میتوانم اتومبیلم را بدهم بشویند؟ |
poverty parts friends <idiom> |
بی زر میسر نشود کام دوستان |
provides |
میسر ساختن تامین کردن |
provide |
میسر ساختن تامین کردن |
hit on the fly printer |
چاپگری که در ان کاغذ و یامکانیزم چاپ در حالت ثابتی هستند به نحوی که شروع وتوقفی مورد نیاز نمیباشد |
Please let me take a share in the expenses. |
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم |
I don't want to say anything about that. |
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم. |
It would not be proper for me to give you that information. |
درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم. |
I want to leave the car in the railway station |
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم. |
I cannot square it with my conscience to ... |
من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ... |
no pains no gains |
نابرده رنج گنج میسر نمیشود |
errands |
پیغام |
dispatched |
پیغام |
intelligencer |
پیغام بر |
dispatch |
پیغام |
despatching |
پیغام |
despatches |
پیغام |
despatched |
پیغام |
message |
پیغام |
errand |
پیغام |
messages |
پیغام |
dispatches |
پیغام |
DSR |
سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد |
I had no opportunity to discuss the matter . |
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم |
labour is often the father of pleasure <proverb> |
مقام عیش میسر نمی شود بی رنج |
no pain no gain <proverb> |
نابرده رنج گنج میسر نمی شود |
execution |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
error massage |
پیغام خطانما |
worded |
پیغام خبر |
word |
پیغام خبر |
errand |
پیغام رسانی |
messages |
پیغام دادن |
beginning of message |
شروع پیغام |
pigeongram |
پیغام کبوتر |
d. of a message |
رسانیدن پیغام |
masseuse |
پیغام رسان |
telephone message |
پیغام تلفنی |
send word |
پیغام دادن |
messengers |
پیغام اور |
message |
پیغام دادن |
mercury |
پیک پیغام بر |
to send word |
پیغام دادن |
messenger |
پیغام اور |
to send a message |
پیغام د ادن |
errands |
پیغام رسانی |
military testament |
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست |
checks |
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر |
checked |
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر |
check |
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر |
particularism |
اعتقادباینکه نجات فقط برای برگزیدگان میسر است |
errands |
فرمان پیغام بری |
message [of something ] [to somebody] |
پیغام [از چیزی] [به کسی] |
errand |
فرمان پیغام بری |
send word for him |
پیغام برای او بفرستید |
bindings |
لازم الاجرا لازم |
binding |
لازم الاجرا لازم |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
cabled |
پیغام تلگرافی تلگراف زدن |
cable |
پیغام تلگرافی تلگراف زدن |
multiplexing |
انتقال چندتایی پیغام ها تسهیم |
error message |
پیام خطا پیغام اشتباه |
gladsomeness |
سرور |
splore |
سرور |
joy |
سرور |
joys |
سرور |
fete |
سرور |
Let me back up and explain how ... |
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ... |
to send for a person |
پیغام برای کسی فرستادن که بیا |
worid |
عبارت پیغام خبر قول عهد |
glee |
سرور ونشاط |
frolicked |
سرور ونشاط |
festively |
با سرور و نشاط |
frolics |
سرور ونشاط |