English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
replace چیزی را تعویض کردن
replaced چیزی را تعویض کردن
replaces چیزی را تعویض کردن
replacing چیزی را تعویض کردن
Other Matches
post knotting پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
shift تعویض کردن
to shift تعویض کردن
shifts تعویض کردن
alteration تعویض کردن
shifted تعویض کردن
supplant تعویض کردن
supplants تعویض کردن
supplanted تعویض کردن
supplanting تعویض کردن
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
substitute تعویض جانشین کردن
substitute تعویض کردن جابجاکردن
switch over تعویض کردن برق
put تعویض کردن انداختن
exchanged مبادله کردن تعویض
puts تعویض کردن انداختن
exchange مبادله کردن تعویض
substituted تعویض جانشین کردن
substituting تعویض کردن جابجاکردن
exchanging مبادله کردن تعویض
exchanges مبادله کردن تعویض
substituting تعویض جانشین کردن
putting تعویض کردن انداختن
substituted تعویض کردن جابجاکردن
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
recondition قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditions قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditioned قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
exchanging رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanged رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanges رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchange رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
reconditioned نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
recondition نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditions نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
formats تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
clearing تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
clearings تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
resignations تعویض
shifts تعویض
switches تعویض جا
refill تعویض
replaces تعویض
refilled تعویض
interchanging تعویض
refills تعویض
substitution تعویض
replaced تعویض
shifted تعویض
refilling تعویض
switch تعویض
switches تعویض
switched تعویض
shift تعویض
switched تعویض جا
resignation تعویض
interchange تعویض
interchanged تعویض
switch تعویض جا
rotation تعویض
quid pro quo تعویض
replacing تعویض
interchanges تعویض
substituent تعویض
swapping تعویض
switchover تعویض
quid pro quos تعویض
replacement تعویض
stage set تعویض سن
replace تعویض
line feed تعویض خط
replacements تعویض
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
substitute تعویض بازیگر
automatic carriage تعویض خودکار
line feed تعویض سطر
change court تعویض زمین
replacements تعویض قطعه
relieves تعویض نگهبانی
subs تعویض بازیگر
replacements تعویض یکانها
sub تعویض بازیگر
changed تعویض مبادله
replacement تعویض قطعه
exchange point نقطه تعویض
change تعویض مبادله
replaceable قابل تعویض
fungible قابل تعویض
shifted نوبت تعویض
interchange circuit مدار تعویض
turn over برگردان تعویض
interchangeability قابلیت تعویض
substitutionary تعویض جانشینی
rotation تعویض محل
changer تعویض کننده
lead through تعویض سرپرست
rotation تعویض یکانها
modification تعویض مدل
replacement cost هزینه تعویض
substitutable قابل تعویض
replacement تعویض یکانها
relief in place تعویض در محل
relieve تعویض نگهبانی
shift نوبت تعویض
adjournment برخاست تعویض
commutating switch کلید تعویض
adjournments برخاست تعویض
substitution تعویض جانشینی
changing تعویض مبادله
refillable قابل تعویض
request substitution تقاضای تعویض
interchangeable قابل تعویض
relieving تعویض نگهبانی
illumination change تعویض روشنایی
shifts نوبت تعویض
shifter تعویض کننده
replacer تعویض کننده
line replacement تعویض خط جبهه
substituting تعویض بازیگر
fungibility قابلیت تعویض
alternation تعویض قطب
substituted تعویض بازیگر
oil change تعویض روغن
direct exchange تعویض باداغی
frequency changing تعویض فرکانس
restaging تعویض محل
symmetrical exchange تعویض قرینه
changes تعویض مبادله
maintenance تعویض قط عات و...
alternate تعویض متناوب
alternated تعویض متناوب
alternates تعویض متناوب
foreign exchange تعویض خارجی
pole changing تعویض قطب
linear amplifier تعویض کننده خطی
line feed character دخشه تعویض پذیر
trade something in <idiom> تعویض وسایل کهنه
irreplaceable غیر قابل تعویض
changing the goal keeper تعویض دروازه بان
board exchange warranty ضمانت تعویض برد
beater ejector دکمه تعویض سر همزن
pole changer تعویض کننده قطب
new line character دخشه تعویض سطر
shift colors تعویض پرچم ناو
noninterchanging states حالتهای تعویض نشدنی
anastrophe تعویض کلمات یک عبارت
courier transfer station ایستگاه تعویض پیک
gear change box جعبه تعویض دنده
shiftable قابل تعویض یا انتقال
pole changing switch کلید تعویض قطب
shift colors پرچم را تعویض کنید
broadband exchange تعویض پهن باند
change of service تعویض سرویس والیبال
renewable fuse فیوز تعویض پذیر
substituent قابل تعویض توکیلی
relief in place تعویض یکانها در محل
substitutive وابسته به تعویض یا جابجاسازی
exchangeable disk دیسک قابل تعویض
aircraft handover تعویض کنترل هواپیما
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com