Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
Other Matches
far cry
<idiom>
چیزی کاملا متفاوت
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
appressed
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
perfect
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected
ساختن چیزی که کاملا درست است
wear out
<idiom>
پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
You can say that again.
من کاملا با چیزی که گفتی موافقم.
[اصطلاح]
perfects
ساختن چیزی که کاملا درست است
bring home the importance of something to someone
<idiom>
شیرفهم کردن -کاملا فهماندن چیزی به کسی
fiefdom
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
fiefdoms
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
read head
هد خواندن راس خواندن
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
egregiously
کاملا
perfectly
کاملا"
in full
کاملا
partitur
کاملا
partitura
کاملا
sopping
کاملا
to perfection
کاملا
thoroughly
کاملا"
scot ant lot
کاملا
root and branch
کاملا
brand new
کاملا نو
intoto
کاملا
replete
کاملا پر
all around
کاملا
absolutely dry
کاملا
totally
کاملا
stone deaf
کاملا کر
thru
کاملا
in its entirety
کاملا
entirely
کاملا
sounds
کاملا
soundest
کاملا
well
<adv.>
کاملا
comprehensive
<adv.>
کاملا
to its full extent
<adv.>
کاملا
teetotally
کاملا
whole hog
کاملا
absolutely
کاملا"
fully
کاملا
wholly
کاملا
de-
کاملا
hand and foot
کاملا
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
richly
کاملا"
definitely
<adv.>
کاملا
by all means
<adv.>
کاملا
spankings
کاملا
absolutely
<adv.>
کاملا
spanking
کاملا
jam-packed
کاملا پر
to the quick
کاملا
smack
کاملا
sound
کاملا
smacked
کاملا
exactly
کاملا
altogether
کاملا
to a t
کاملا
quite
کاملا
sounded
کاملا
to a turn
کاملا
open-and-shut
کاملا
to the full
کاملا
purely
کاملا"
smacks
کاملا
completely
<adv.>
کاملا
utterly
کاملا
open and shut
کاملا
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
dead center
<idiom>
کاملا وسط
in all seriousness
<adv.>
کاملا جدی
due
درست کاملا"
point device
کاملا راست
quite seriously
<adv.>
کاملا جدی
bang on
کاملا درستوصحیح
zonked
کاملا خسته
close-ups
کاملا افراشته
close-up
کاملا افراشته
armed to the teeth
کاملا` مسلح
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
chock-a-block
کاملا کشیده
close up
کاملا افراشته
dead even
کاملا مساوی
span new
کاملا تازه
stone blind
کاملا کور
kaput
کاملا شک ست خورده
broad a wake
کاملا بیدار
chock-a-block
کاملا افراشته
head over heels
<idiom>
کاملا ،عمیقا
four-square
کاملا مربع
stone broke
کاملا ورشکست
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
wide-awake
کاملا بیدار
wide awake
کاملا بیدار
outrightly
کاملا بیدرنگ
outright
کاملا بیدرنگ
absolute dry
کاملا" خشک
perfectly elastic
کاملا با کشش
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
inextenso
کاملا بلند
air dry
کاملا خشک
evolute
کاملا روییده
heavily armed
کاملا مسلح
full blown
کاملا افراشته
full duplex
کاملا" دو رشتهای
fully automatic
کاملا" خودکار
full duplex
کاملا دو رشتهای
identical
کاملا" برابر
down to the ground
ازهرحیث کاملا
fitting allowance
کاملا" اندازه
for all the world like
کاملا` شبیه
to a T
<idiom>
کاملا،دقیقا
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
absorb
کاملا فرو بردن
smashup
کاملا خرد شده
to be absolutely determined
کاملا مصمم بودن
ignoramus
شخص کاملا بی سواد
wear out
کاملا خسته کردن
routs
کاملا شکست دادن
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
full-suspension bike
دوچرخه کاملا معلق
well-done steak
استیک کاملا پخته
uttered
باعلی درجه کاملا
utter
باعلی درجه کاملا
rout
کاملا شکست دادن
he is the very moral
کاملا مانند است به
engrossed
کاملا اشغال شده
wide
پرت کاملا باز
utters
باعلی درجه کاملا
wider
پرت کاملا باز
widest
پرت کاملا باز
routed
کاملا شکست دادن
birthday suit
<idiom>
کاملا لخت وبرهنه
to wreck
کاملا خراب کردن
through
از اغاز تا انتها کاملا
brand new
<idiom>
کاملا تازه وجدید
computer integrated manufactureing
کارخانه کاملا" اتوماتیک
It's all over.
همه اش
[کاملا]
تمام شد.
full duplex channel
مجرای کاملا دو رشتهای
That's quite enough.
اون کاملا کافیه.
perfectly elastic supply
عرضه کاملا با کشش
perfectly inelastic demand
تقاضای کاملا بی کشش
perfectly inelastic supply
عرضه کاملا بی کشش
perfectly elastic demand
تقاضای کاملا با کشش
It was a complete surprise to me .
کاملا" غافلگیر شدم
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
ignoramuses
شخص کاملا بی سواد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to blow somebody's mind
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
It's Lombard Street to a China orange.
<idiom>
کاملا مسلم وقطعی است.
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
fit as a fiddle
<idiom>
روپا ،کاملا تندرست وسلامت
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
perfect
کاملا درست و بدون غلط
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
blasius flow
جریان کاملا لایهای تئوریکی
rub out
<idiom>
کاملا ویرا کردن ،کشتن
bright luster
صیقل کاری کاملا" براق
We know it for a fact that…
برایمان کاملا" معلوم است که ...
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
unfledged
پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
perfecting
کاملا درست و بدون غلط
fall over oneself
<idiom>
کاملا مشتاق انجام کاری
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
That's sheer madness.
کاری کاملا ابلهانه ای است.
perfected
کاملا درست و بدون غلط
perfects
کاملا درست و بدون غلط
to eat somebody alive
بر کسی کاملا غلبه شدن
to eat somebody alive
کسی را کاملا شکست دادن
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com