Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
Other Matches
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
to perpetrate a crime
گناه کردن
crime
گناه کردن
to purify from sin
از گناه پاک کردن
absolves
کسی را از گناه بری کردن
absolving
کسی را از گناه بری کردن
absolved
کسی را از گناه بری کردن
absolve
کسی را از گناه بری کردن
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
irreprehensible
بی گناه
sackless
بی گناه
reproachless
بی گناه
sinless
بی گناه
deep dyed
گناه
cleanhanded
بی گناه
delict
گناه
offense,etc
گناه
offense
گناه
vices
گناه
vice-
گناه
vice
گناه
vises
گناه
misdemeanours
گناه
offenceless
بی گناه
pure of guilt
بی گناه
niet culpable
بی گناه
irreproachable
بی گناه
transgression
گناه
blameless
بی گناه
offenses
گناه
sinned
گناه
faulted
گناه
faults
گناه
guiltless
بی گناه
misdemeanour
گناه
misdemeanors
گناه
crime
گناه
sinning
گناه
misdemeanor
گناه
sin
گناه
fault
گناه
offence
گناه
guilt
گناه
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
remission
عذر گناه
deadly sin
گناه کبیره
hamartophobia
گناه هراسی
peccatophobia
گناه هراسی
sinning
گناه ورزیدن
erring
گناه کار
resipiscent
معترف به گناه
resipiscence
اقرار به گناه
peccabillo
گناه کوچک
venial sin
گناه صغیره
sin of the f.
گناه جسم
guilt feeling
احساس گناه
sinned
گناه ورزیدن
blamed
اشتباه گناه
transgression
خطا گناه
sin
گناه ورزیدن
venial
گناه صغیر
misdeeds
جرم گناه
absolution
آمرزش گناه
blame
اشتباه گناه
misdeed
جرم گناه
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
blames
اشتباه گناه
mortal sin
گناه کبیره
blaming
اشتباه گناه
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
incendiary crime
گناه اتش انگیزی
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
i may thank myself
گناه از خودم است
to sin agaist god
بخدا گناه ورزیدن
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
besetting sin
گناه دست برندار
the f.of adem
گناه یا انحراف ادم
impemitently
بااصرار در گناه کاری
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
capital offence or crime
گناه مستوجب اعدام
d.sin
گناه بزرگ عمدی
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
pardoner
کشیش امرزنده گناه
guilt
گناه مجرمیت محکومیت
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
original sin
نخستین گناه ادم ابوالبشر
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
puratorial
پاک کننده گناه کفارهای
salvationism
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
ikon
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
to send round the hat
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leaders
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
pre engage
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
gas fittings
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
clearance diving
شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
degausser
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
put up
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put-up
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
cipher
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
ciphers
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cyphers
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
serviced
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
parricidal
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
QBE
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
for doing it
برای کردن ان
booking
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
to fit with
اماده کردن برای
the proper time to do a thing
برای کردن کاری
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
enabled
تهیه کردن برای
in orders to make it easiter
برای اسان تر کردن ان
enables
تهیه کردن برای
enabling
تهیه کردن برای
prone to do something
آماده کردن برای
to prospect
[for]
جستجو کردن
[برای]
to mumble
[away]
to oneself
برای خودشان من من کردن
to grub about
زیر و رو کردن
[برای]
enable
تهیه کردن برای
to grub about
جستجو کردن
[برای]
to grub
جستجو کردن
[برای]
to grub
زیر و رو کردن
[برای]
so as to quiet him
برای ارام کردن او
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
mnemonic
برای بار کردن در ثبات A
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
to go round
برای همه کفایت کردن
prone to do something
آماده برای کردن کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com