English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
byway کار یا فعالیت جنبی
byways کار یا فعالیت جنبی
Other Matches
bypassing جنبی
laterad جنبی
margin جنبی
next door [to] <adv.> جنبی
bypassed جنبی
lateral جنبی
bypasses جنبی
margins جنبی
bypass جنبی
sideways جنبی
hypokinesis کم جنبی
circumferential جنبی
peripheral جنبی
bypasses مسیر جنبی
side effects اثرات جنبی
bypassed مسیر جنبی
racking stress تنش جنبی
bypass مسیر جنبی
photokinesis نور جنبی
side view نمای جنبی
bypassing مسیر جنبی
bradykinesis کند جنبی
by product محصول جنبی
adjunctive therapy درمان جنبی
coproduct فراورده جنبی
margin cost هزینه جنبی
off hand game بازی جنبی
peripheral processor پردازشگر جنبی
peripheral unit واحد جنبی
peripheral device دستگاه جنبی
by-products فراورده جنبی
by-product فراورده جنبی
lateral جنبی جناحی
peripheral driver محرک جنبی
collateral heirs وراث جنبی
peripheral equipment تجهیزات جنبی
auxiliary service خدمات جنبی
immediately next door <adv.> همین جنبی
next پهلویی جنبی
slow motion کند جنبی
peripheral controller کنترل کننده جنبی
peripheral control unit واحد کنترل جنبی
yaw حرکت جنبی قایق
yawed حرکت جنبی قایق
aids to trade خدمات جنبی تجارت مانندبانکدارب
ultromotivy جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
activity فعالیت
actuality فعالیت
exercises فعالیت
activeness فعالیت
activation فعالیت
exercise فعالیت
exercised فعالیت
stirs فعالیت
stirrings فعالیت
stirred فعالیت
stir فعالیت
functions فعالیت
function فعالیت
functioned فعالیت
acting فعالیت
activities فعالیت
critical activity فعالیت بحرانی
hey day روز پر فعالیت
cerebration فعالیت مغزی
random activity فعالیت تصادفی
on stream درحال فعالیت
politicking فعالیت سیاسی
business activity فعالیت بازرگانی
somatotonia فعالیت گرایی
somatotonic فعالیت گرا
turn over عایدی فعالیت
optical activity فعالیت نوری
operational environment محیط فعالیت
operating level سطح فعالیت
operant فعالیت کننده
off year سال کم فعالیت
activate به فعالیت پرداختن
low activity فعالیت پایین
reactivation فعالیت مجدد
auxiliary activity فعالیت فرعی
venturing فعالیت اقتصادی
ventures فعالیت اقتصادی
ventured فعالیت اقتصادی
activity analysis تحلیل فعالیت
activity chart نمودار فعالیت
venture فعالیت اقتصادی
activity coefficient ضریب فعالیت
activity cycle چرخه فعالیت
activity drive سائق فعالیت
inaction بدون فعالیت
activity light چراغ فعالیت
activity of soil فعالیت خاک
activity quotient بهر فعالیت
activity ratio نسبت فعالیت
activity time زمان هر فعالیت
activity rate نرخ فعالیت
activating به فعالیت پرداختن
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
inactivity عدم فعالیت
activation به فعالیت دراوردن
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
activates به فعالیت پرداختن
activated به فعالیت پرداختن
event عمل یا فعالیت
events عمل یا فعالیت
activity wheel گردونه فعالیت
muzzles مانع فعالیت شدن
forms سابقه فعالیت اسب
muzzling مانع فعالیت شدن
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
formed سابقه فعالیت اسب
form سابقه فعالیت اسب
trade cycle دوره فعالیت تجاری
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
pickup تجدید فعالیت چیدن
spheres مرتبه حدود فعالیت
sphere مرتبه حدود فعالیت
self activity فعالیت خود بخود
background فعالیت ارتباط دادهای
orbits دور حدود فعالیت
orbited دور حدود فعالیت
slump کاهش فعالیت رکود
orbit دور حدود فعالیت
efficiency فعالیت مفید بازده
slumps کاهش فعالیت رکود
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
slumping کاهش فعالیت رکود
slumped کاهش فعالیت رکود
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
muzzled مانع فعالیت شدن
muzzle مانع فعالیت شدن
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
business cycle دور فعالیت بازرگانی
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
aircraft cross servicing سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamically نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com