Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
practician
کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
Other Matches
professional
پیشه ور کسیکه رشتهای را پیشه رسمی
professionals
پیشه ور کسیکه رشتهای را پیشه رسمی
nostradamus
کسیکه پیشه اش خبراز غیب دادن است
poetaster is pejorative word
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
coffin
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
sandbagger
کسیکه کیسه شن بکار برد
malapropian
کسیکه لغات را غلط بکار میبرد
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
practitioner
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe
نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
barrister
وکیل مشاور وکیل دعاوی
barristers
وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainers
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
well there are actors and actors
آخر هنر پیشه داریم تا هنر پیشه
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
lawyers and laymen
وکیل و غیر وکیل
vocation
پیشه
walks of life
پیشه
craft
پیشه
handicraftsman
پیشه ور
craftbrother
هم پیشه
professions
پیشه
tradesmen
پیشه ور
artisans
پیشه ور
artisan
پیشه ور
mystery
پیشه
mysteries
پیشه
tradesman
پیشه ور
vocations
پیشه
calling
پیشه
profession
پیشه
walk of life
پیشه
trade
پیشه
line of business
پیشه
functions
پیشه
function
پیشه
careers
پیشه
careering
پیشه
jobs
پیشه
careered
پیشه
traded
پیشه
avocation
پیشه
job
پیشه
occupation
پیشه
occupations
پیشه
crafts
پیشه
artificer
پیشه ور
functioned
پیشه
career
پیشه
practice
کار پیشه
profession of medicine
پیشه پزشکی
jackdaws
کلاغ پیشه
oppressive
ستم پیشه
chisel tooth
دندان پیشه
professionally
از لحاظ پیشه
line of business
شاخه پیشه
handicraft
پیشه دستی
pursuit
حرفه پیشه
practice
رویه پیشه
supervisory
مباشر پیشه
studios
پیشه گاه
studio
پیشه گاه
amorist
عاشق پیشه
traded
پیشه حرفه
the long robe
پیشه قضائی
trade
پیشه حرفه
amative
عاشق پیشه
jackdaw
کلاغ پیشه
pursuits
حرفه پیشه
freelancer
پیشه ور آزاد
limit stop
حد ایست
standstill
ایست
holds
ایست
time out
ایست
hold
ایست
halts
ایست
cessation
ایست
breathing space
ایست
whoa
ایست
avast
ایست
halt
ایست
stop
ایست
stops
ایست
stopped
ایست
stopping
ایست
halted
ایست
standstil
ایست
stayed
ایست
stand
ایست
perisystole
ایست دل
stoppage
ایست
stay
ایست
stoppages
ایست
flag stop
ایست
trade
پیشه وری کاسبی
laid up in bed
پیشه ویژه رشته
career women
زن دارای حرفه یا پیشه
career woman
زن دارای حرفه یا پیشه
craft guild
صنف پیشه وران
profession
پیشگانی پیشه کار
traded
پیشه وری کاسبی
professions
افهار پیشه و حرفه
industry
پیشه و هنر ابتکار
good will
حق کسب و پیشه وتجارت
professionally
ازراه پیشه یاکسب
ministry of industry
وزارت پیشه و هنر
profession
افهار پیشه و حرفه
he is a physician byprofession
پیشه او پزشکی است
professions
پیشگانی پیشه کار
industries
پیشه و هنر ابتکار
interval
ایست وقفه
closest
ایست توقف
statics
ایست شناسی
hold
ایست نگهداری
unceasing
ایست ناپذیر
suspension
ایست تعلیق
suspensions
ایست تعلیق
haemostasis
ایست خون
haemostasia
ایست خون
fixism
ایست گرایی
to make a stop
ایست کردن
nodal point
نقطه ایست
holds
ایست نگهداری
stop element
عنصر ایست
truces
جنگ ایست
dynamic stop
ایست پویا
ceases
ایست توقف
close
ایست توقف
ceasing
ایست توقف
whoa
ایست دادن
at pause
در حال ایست
pausal
ایست دار
caesura
وقفه ایست
it is a thankless task
کاربیهوده ایست
to make a pause
ایست کردن
truce
جنگ ایست
ceased
ایست توقف
closer
ایست توقف
hold water
قایق ایست
silences
ایست بی حرکت
period
نوبت ایست
silencing
ایست بی حرکت
silenced
ایست بی حرکت
silence
ایست بی حرکت
cease
ایست توقف
closes
ایست توقف
periods
نوبت ایست
specialisms
پیروی علم یا پیشه ویژه
specialism
پیروی علم یا پیشه ویژه
to retain a freelancer
استخدام کردن پیشه ور آزاد
stopping sight distance
فاصله دید ایست
avast
ایست توقف کنید
stop bit
بیت ایست نما
stop bit
ذرهء ایست نما
halts
سکته ایست کردن
halted
سکته ایست کردن
halt
سکته ایست کردن
hockey stop
نوعی ایست ناگهانی
lay-by
جایگاه ایست ایستگاه
interludes
ایست میان دو پرده
the train runs without a stop
قطار بدون ایست
to be under ane
در حال ایست بودن
to come
بحال ایست درامدن
to heave to
بحالت ایست دراوردن
fetch up
بحال ایست درامدن
ease all
درکرجی رانی ایست
what kind of a bird is that ?
چه قسم پرنده ایست
to put to a pause
بحال ایست دراوردن
interlude
ایست میان دو پرده
total stopping distance
طول ایست کامل
torpidity
حالت سستی ایست
he is a prodigy of learning
اعجوبه ایست در دانش
lay by
جایگاه ایست ایستگاه
he has a loose conduct
ادم هرزه ایست
haemostatic
وابسته به ایست خون
lay-bys
جایگاه ایست ایستگاه
eminence
پر مقام
[بالا رتبه]
در گروهی یا پیشه ای
stopping sight distance
فاصله دید برای ایست
hyphens
نشان اتصال ایست درسخن
It is an extremely complicated problem.
مسأله بسیار پیچیده ایست
hyphen
نشان اتصال ایست درسخن
patience is a virtue
شکیبائی خوی پسندیده ایست
the child is a wonder
این بچه عجوبه ایست
industrial wealth
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
actual job
[job held]
[occupation held]
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
lay deacon
شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
menopause
بند امدن قاعدگی ایست طمث
to taxi to a standstill
حرکت آخر تا به ایست رسیدن
[هواپیما]
lexigraphy
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
rigger
کسی که پیشه اش بستن بادبانهاوکوبیدن میخهای کشتی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com