Total search result: 201 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
fore and after |
کشتی شراعی که دو یا چند دگل دارد |
|
|
Other Matches |
|
singlisticker |
کرجی شراعی |
sailcloth |
پارچه شراعی |
sail cloth |
پارچه بادبانی یا شراعی |
scalar |
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد |
topgallant |
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی |
scuppering |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppered |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scupper |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
scuppers |
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی |
respondentia |
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود |
load line |
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد |
ship's manifest |
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی |
hawse |
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه |
carry ship |
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد |
keels |
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن |
gunroom |
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی |
keel |
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن |
embarkation |
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو |
dan runner |
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر |
lazar housek |
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی |
waterline |
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب |
supercargo |
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود |
bill of health |
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود |
usura maritima |
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است |
the vessel was put a bout |
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند |
windjammer |
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی |
. The car is gathering momentum. |
اتوموبیل دارد دور بر می دارد |
quarterdeck |
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره |
quarterdecks |
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره |
yawed |
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان |
yaw |
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان |
sailboats |
کشتی بادبانی کشتی بادی |
sailboat |
کشتی بادبانی کشتی بادی |
overboard |
از کشتی بدریا روی کشتی |
piracy |
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره |
cartel ship |
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی |
free on boand |
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی |
Walls have ears <idiom> |
دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح] |
labor theory of value |
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد |
orthodromics |
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی |
semi naufragium |
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی |
orthodromy |
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی |
zero insertion force socket |
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند] |
prow |
کشتی عرشه کشتی |
prows |
کشتی عرشه کشتی |
enclave economices |
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند |
walls here ears |
دیوار موش دارد موش گوش دارد |
keelage |
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر |
light ship |
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی |
dock receipt |
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر |
skeg |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |
skag |
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی |
he has worms |
دارد |
are there any remarks? |
دارد |
he has a rage for money |
دارد |
he is ill with fever |
تب دارد |
hast |
او دارد |
there is a time for everything |
دارد |
heavy fighting is in progress |
دارد |
has |
دارد |
chain |
دارد. |
chains |
دارد. |
He has a day off. |
او مرخصی دارد. |
he tops .0 metres |
یک مترونیم قد دارد |
he is fifty |
تمام دارد |
he speaks to the purpose |
قصدی دارد |
he is 0 years old |
او ده سال دارد |
he has an a. to grind |
مقصود دارد |
it depends [on] |
بستگی دارد [به] |
he has an axe to grind |
غرض دارد |
he has a spite against me |
بامن لج دارد |
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik , |
بزرگ دارد |
he has a maggot in his head |
وسواس دارد |
But one leg to the fowl. <proverb> |
مرغ یک پا دارد . |
the probability is |
احتمال دارد |
the reason is manifold |
چنددلیل دارد |
the reason is two fold |
دودلیل دارد |
figure on <idiom> |
بستگی دارد به |
not a patch on |
چه دخلی دارد |
there is a rumour that |
شهرت دارد که |
I owe him a dept of gratitude. |
حق بگردنم دارد |
what hurt is there in that |
چه زیانی دارد |
what the odds |
چه اهمیت دارد |
it is usual with him |
عادت دارد |
There is a knack in it . |
یک فنی دارد |
it has sides |
سه پهلو دارد |
what matter? |
چه اهمیت دارد |
There is something wrong with the ... |
... عیب دارد. |
walls have ears |
گوش دارد |
god is |
خداوجود دارد |
our library is well stocked |
خوبی دارد |
Buttonhole |
کتی که در دو طرف دکمه دارد |
it is sufficiently stamped |
کسرتمبر دارد |
virus |
وجود دارد |
Windows GDI |
بیتی دارد |
viruses |
وجود دارد |
multungulate |
که بیش از دو سم دارد |
deck |
پل کشتی |
vessel |
کشتی |
vessels |
کشتی |
wrestling |
کشتی |
decked |
پل کشتی |
decks |
پل کشتی |
afloat |
در کشتی |
catch |
کشتی کج |
flat |
پل کشتی |
flattest |
پل کشتی |
on the water |
در کشتی |
ship |
کشتی |
hulks |
کشتی |
board |
کشتی |
boarded |
کشتی |
ships |
کشتی |
foreship |
سر کشتی |
ark |
کشتی |
carina |
کشتی |
puppis |
کشتی دم |
bottom |
کشتی |
aft |
در پس کشتی |
bilge |
اب ته کشتی |
collier |
کشتی |
on shipboard |
در کشتی |
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight |
کشتی مس |
on the sea |
در کشتی |
ship haven |
یک کش کشتی |
carinae |
کشتی |
sail ho! |
کشتی !کشتی ! |
bottoms |
کشتی |
by water |
با کشتی |
on board a ship |
در کشتی |
argo |
کشتی |
hulk |
کشتی |
It is much sought after |
خیلی طالب دارد. |
He is against [opposed to] me . |
با من ضد است. [ضدیت دارد] |
he has much merit |
بسیار شایستگی دارد |
significance |
معنای مخصوص دارد |
She has a subtle charm. |
جذابیت ظریفی دارد |
She has a lovely (nice) voice. |
صدای قشنگه دارد |
he has much merit |
خیلی قابلیت دارد |
There is only one condition attached to it . |
فقط یک شرط دارد |
rubrician |
کتاب نماز دارد |
My hair is falling. |
موهایم دارد می ریزد |
well and good |
باشد چه ضرر دارد |
bigamist |
زنی که دوشوهر دارد |
bigamists |
زنی که دوشوهر دارد |
in all like |
احتمال کلی دارد |
Somebody is beating at (upon)the door. |
یک کسی دارد در می زند |
he insists on going |
اصرار دارد برفتن |
biased |
آنچه اریب دارد |
With his foul temper. |
با اخلاق سگه که دارد |
He is verbose (garrulous). He has verbal diarrhea. |
شهوت کلام دارد |
backs |
که یک باتری پشتیبان دارد |
that bridge has openings |
ان پل سه چشمه یا دهانه دارد |
There are two sides to every question . <proverb> |
هر مساله ای دو جنبه دارد. |
that word is obsolescent |
ان واژه کم کم دارد مهجور |
the cat has nine lives |
سگ هفت جان دارد |
length |
خط با طول جر حرف دارد |
There are ticks in every trade . <proverb> |
هر کار لمى دارد . |
lengths |
خط با طول جر حرف دارد |
Every flow must have its ebb. <proverb> |
هر فرازى نشیبى دارد. |
to bring grist to the mill |
نان دراب دارد |
She has engaging manners . |
رفتار گیرایی دارد |
(not to be) sneezed at <idiom> |
ارزش داشتن را دارد |
She has got regular teeth . |
دندانهای منظمی دارد |
the switch is on |
برق جریان دارد |
tea is preferable to water |
چایی بر اب ترجیح دارد |
How long is the ticket valid? |
بلیت تا کی اعتبار دارد؟ |
he has a loose tongue |
دهان لقی دارد |
delectus |
برای ترجمه دارد |
back |
که یک باتری پشتیبان دارد |
it askes for attention |
توجه لازم دارد |
She has a delightfully mellow voice . |
صدای گرمی دارد |
She has a soft voice |
صدای نرمی دارد |
To bring pressure to bear . To exert pressure . |
فشار خون دارد |
battery |
که یک باتری پشتیبان دارد |
batteries |
که یک باتری پشتیبان دارد |
there removred revolution |
شورشی که شهرت دارد |
She has a lovely ( nice ) voice. |
صدای قشنگه دارد |
the work is in full swing |
کاربخوبی جریان دارد |
he keeps my a |
حساب مراونگه می دارد |
bass |
کسی که صدای بم دارد |
and there an end. |
و پایان وجود دارد. |
what is wrong with that? |
مگراین چه عیبی دارد |
he has Roman nose |
او بینی عقابی دارد |
He writes well . he wields a formidable pen . |
قلم خوبی دارد |
Does it matter if I dont come ? |
اشکالی دارد اگرنیایم ؟ |
it needs to be done carefully |
اینکارتوجه لازم دارد |
it is particularly difficult |
یک دشواری ویژه دارد |
He has influential contacts everywhere. |
همه جا دست دارد |
double decker |
هرچیزیکه دو لایه دارد |
he is rightly named |
اسم بامسمائی دارد |
basses |
کسی که صدای بم دارد |
the export of ... is granted the premium. |
صدور ... جایزه دارد. |
he must needs go |
بیخوداصرار دارد برفتن |
it stand well with him |
بامن نظرمساعدی دارد |
The kettel is boiling. |
قوری دارد می جوشد |
the party is led by him |
او بر ان حزب ریاست دارد |
it speaks well for him |
بامن نظرمساعد دارد |
He takes my advice. He listens to me. |
از من حرف شنوایی دارد |
He writes a legible ( beautiful ) hand . |
خط خوانایی ( قشنگه ) دارد |