English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English Persian
spot کشف کردن اماده پرداخت
spots کشف کردن اماده پرداخت
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
subscribe تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
progress payment پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matt فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matte فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
set اماده کردن
prime اماده کردن
get ready اماده کردن
pre treatment اماده کردن
harness اماده کردن
provides اماده کردن
harnessed اماده کردن
unlimber اماده کردن
harnessing اماده کردن
primed اماده کردن
primes اماده کردن
preparation اماده کردن
to string up اماده کردن
prepares اماده کردن
setting up اماده کردن
supplying اماده کردن
supply اماده کردن
accommodated اماده کردن
accommodates اماده کردن
supplied اماده کردن
belay اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
sets اماده کردن
preparations اماده کردن
draft اماده کردن
drafts اماده کردن
ready اماده کردن
drafted اماده کردن
prepare اماده کردن
preparing اماده کردن
readied اماده کردن
readying اماده کردن
confect اماده کردن
provide اماده کردن
readies اماده کردن
make ready اماده کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
knock up سردستی اماده کردن
to fit with اماده کردن برای
forespeak قبلا اماده کردن
gears کردن اماده کارکردن
geared کردن اماده کارکردن
do up اماده استفاده کردن
gear کردن اماده کارکردن
set up اماده تیراندازی کردن
fitting out اماده کردن ناو
knock-ups سردستی اماده کردن
trains اماده کردن اسب
knock-up سردستی اماده کردن
forearms قبلا اماده کردن
trained اماده کردن اسب
train اماده کردن اسب
forearm قبلا اماده کردن
usance مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
to study up خود را اماده امتحانات کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
forthcomming اماده برای ارائه کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
make ready اماده شدن حاضر کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage کسری پرداخت کسر پرداخت
pay off پرداخت کردن
pays پرداخت کردن
paying پرداخت کردن
pay پرداخت کردن
scour پرداخت کردن
planish پرداخت کردن
polish پرداخت کردن
buffer پرداخت کردن
to finish off پرداخت کردن
scours پرداخت کردن
polishes پرداخت کردن
tumbles پرداخت کردن
disburses پرداخت کردن
furbished پرداخت کردن
furbishes پرداخت کردن
disbursed پرداخت کردن
scoured پرداخت کردن
disburse پرداخت کردن
furbishing پرداخت کردن
tumble پرداخت کردن
tumbled پرداخت کردن
furbish پرداخت کردن
disbursing پرداخت کردن
burnishes پرداخت کردن
burnish پرداخت کردن
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
gird اماده کردن محکم کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
list شیار کردن اماده کردن
to polish off با شتاب پرداخت کردن
filed ساییدن پرداخت کردن
smoothing صاف کردن پرداخت
pay off تسویه کردن پرداخت
pay in advance پیش پرداخت کردن
buff با چرم پرداخت کردن
file ساییدن پرداخت کردن
giving دادن پرداخت کردن
gives دادن پرداخت کردن
give دادن پرداخت کردن
buffs با چرم پرداخت کردن
dabbing پرداخت کردن سنگ
pay at sight نقدا" پرداخت کردن
die burnish پرداخت کردن حدیدهای
payment in advance پیش پرداخت کردن
reimburse باز پرداخت کردن
reimburses باز پرداخت کردن
curries پرداخت کردن چرم
reimbursed باز پرداخت کردن
curry پرداخت کردن چرم
reimbursing باز پرداخت کردن
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
tax evasion عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
advancing ترقی کردن پیش پرداخت
defaults عدم پرداخت قصور کردن
default عدم پرداخت قصور کردن
defaulted عدم پرداخت قصور کردن
advance ترقی کردن پیش پرداخت
advances ترقی کردن پیش پرداخت
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
defaulting عدم پرداخت قصور کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com