Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
To drag a country into war .
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
Other Matches
civicism
اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
oft
غالبا
nine times out ten
غالبا
some
غالبا
freuqently
غالبا
very often
غالبا
challenge
دعوت بجنگ
bellicose
اماده بجنگ
challenges
دعوت بجنگ
challenged
دعوت بجنگ
comatant
مایل بجنگ
to fall on
بجنگ درامدن
to wage war
دست بجنگ زدن
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to fling down the gauntlet
بجنگ تن بتن دعوت کردن
He usually drops by to see me .
غالبا" می آید اینجا بدیدن من
little pitchers have long ears
کودکان غالبا گوششان تیزاست
I usually knock off at 6.
غالبا" ساعت 6 دست از کار می کشم
NetBIOS
استاندارد دستورات که غالبا استفاده میشود.
outdare
تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
Iranian goods are usally solid.
جنس ساخت ایران غالبا" محکم است
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
geek
یکی از بازیکنان بالماسکه وکارناوال که غالبا دارای ماسک منقاردار است
one for one
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
ethic
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
stating
کشوری
civil
کشوری
civic
کشوری
civilian
کشوری
states
کشوری
state
کشوری
state-
کشوری
vernaculars
کشوری
vernacular
کشوری
civilians
کشوری
stated
کشوری
civil servant
مستخدم کشوری
Civil Service
خدمات کشوری
civil servants
مستخدم کشوری
stated
ایالت کشوری
state
ایالت کشوری
states
ایالت کشوری
state-
ایالت کشوری
stating
ایالت کشوری
intrastate
درون کشوری
civil department
تشکیلات کشوری
civil defence service
خدمات کشوری
airspace
[over a country]
فضای هوایی
[در کشوری]
theonomy
کشوری که خداپادشاه ان باشد
to export something
[from / to a country]
صادر کردن
[به یا از کشوری]
civic d.
محرومیت از حقوق کشوری
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
C.A.B
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
C.A.B.s
مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
naturalises
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizing
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalize
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
banana republics
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
closed sea
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
to mandate a territory to a country
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
banana republic
کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
High Commissioner
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
importing
بردن محصولات به کشوری برای فروش
High Commissioners
نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
imported
بردن محصولات به کشوری برای فروش
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
import
بردن محصولات به کشوری برای فروش
centumvir
عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
naturalising
بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
self supporting country
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
postliminy or minium
حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
gold standards
حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
development aid volunteer
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار مدد کار
[برای توسعه دادن کشوری]
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
free trade
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
Turkaman rugs
فرش های ترکمن
[اینگونه فرش ها دارای طرح های ساده و هندسی شکل می باشند و غالبا زمینه قرمز یا قهوه ای ته قرمز با لبه ها و نوارهای سفید رنگ بافته می شوند.]
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
drags
کشیدن بزور کشیدن
drag
کشیدن بزور کشیدن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
consuls
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul
نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
defacto recognition
شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
sea power
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
hauls
کشیدن
drawling
کشیدن
plots
کشیدن
drawled
کشیدن
haul
کشیدن
withdrawal
پس کشیدن
sigh
اه کشیدن
drawls
کشیدن
hauled
کشیدن
give a pull at
کشیدن
to pluck at
کشیدن
plot
کشیدن
hauling
کشیدن
indravgnt
تو کشیدن
indraft
تو کشیدن
indraght
تو کشیدن
plotted
کشیدن
lave
کشیدن
sink
کشیدن
sighing
اه کشیدن
ratch
کشیدن
rax
کشیدن
magnetizes
کشیدن
magnetize
کشیدن
magnetises
کشیدن
magnetised
کشیدن
sighed
اه کشیدن
shoot up
قد کشیدن
sinks
کشیدن
sighs
اه کشیدن
mark off
خط کشیدن
magnetising
کشیدن
shove
کشیدن
shoved
کشیدن
shoves
کشیدن
shoving
کشیدن
imbibing
در کشیدن
imbibes
در کشیدن
imbibed
در کشیدن
imbibe
در کشیدن
snick
کشیدن
heaved
کشیدن
charts
کشیدن
charting
کشیدن
draws
چک کشیدن
draws
کشیدن
charted
کشیدن
chart
کشیدن
avulse
کشیدن
draw
چک کشیدن
draw
کشیدن
abduce
به یک سو کشیدن
flaunts
به رخ کشیدن
heave
کشیدن
threads
نخ کشیدن به
thread
نخ کشیدن به
figure
کشیدن
figures
کشیدن
figuring
کشیدن
flaunt
به رخ کشیدن
flaunted
به رخ کشیدن
flaunting
به رخ کشیدن
suffer
کشیدن
suffered
کشیدن
stretches
کشیدن
stretches
: کشیدن
stretched
کشیدن
stretched
: کشیدن
stretch
کشیدن
stretch
: کشیدن
weighing
کشیدن
weighs
کشیدن
weighed
کشیدن
drawl
کشیدن
evulsion
کشیدن
draw in
تو کشیدن
draw a cheque for
چک کشیدن
suffers
کشیدن
inhale
تو کشیدن
inhaled
تو کشیدن
inhales
تو کشیدن
inhaling
تو کشیدن
weigh
کشیدن
drawings
کشیدن
drawing
کشیدن
dessicate
اب کشیدن
withdrawals
پس کشیدن
pulls
کشیدن
to run out
ته کشیدن
to smell about
بو کشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com