English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
labor rich country کشور با نیروی کار فراوان
Other Matches
sea power نیروی دریایی کشور حاکم بر دریاها
police state اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
easy money پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
farmgate type operations رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
Burundi کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
nonaligned کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
feracious فراوان
foison فراوان
fulsome فراوان
unsparing فراوان
in abundance فراوان
in galore فراوان
profuse فراوان
redundantly فراوان
superabundant فراوان
excessive فراوان
abundant فراوان
plentifully فراوان
plenty فراوان
oodlins فراوان
redun dantly فراوان
plentiful فراوان
galore فراوان
affluent فراوان
prolific فراوان
richly فراوان
an abundance of فراوان
copious فراوان
oodles فراوان
exuberantly فراوان
exuberant فراوان
all out فراوان
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
teems فراوان بودن
it smells of the lamp با زحمت فراوان
abundantly بطور فراوان
rife فراوان عادی
very چندان فراوان
lots بسیار فراوان
post haste با شتاب فراوان
superrabundant زیاد فراوان
rampant vegetation گیاهان فراوان
luxuriant vegetation گیاهان فراوان
abounded فراوان بودن
teemed فراوان بودن
plenty of rain باران فراوان
teem فراوان بودن
bounteous باسخاوت فراوان
foison محصول فراوان
feisty فراوان چابک
abound with فراوان داشتن
abound in فراوان داشتن
f. money پول فراوان
exuberate فراوان بودن
ample فراوان مفصل
overflowing فراوان ریزش
abounds فراوان بودن
cretaceous دارای گچ فراوان
abounding فراوان بودن
teeming فراوان بودن
abundant element عنصر فراوان
rampant فراوان حکمفرما
amply بطور فراوان
infest فراوان بودن در
infested فراوان بودن در
abound فراوان بودن
infesting فراوان بودن در
infests فراوان بودن در
shock head دارای موی فراوان
to have plenty of time وقت فراوان داشتن
pervaded فراوان یا شایع بودن
copiously فراوان زیاد مفصلا
pervade فراوان یا شایع بودن
here is bread in plenty نان فراوان داریم
pervading فراوان یا شایع بودن
pervades فراوان یا شایع بودن
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
post haste بسرعت شتاب فراوان
superabound زیاد فراوان بودن
grow rife فراوان یا متداول شدن
a copious choice of food and drink غذا و نوشیدنی فراوان
he is f. of money پول فراوان دارد
in deepest sympathy با دلسوزی بسیار فراوان
luxuriance شکوه وجلال فراوان
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
overlabour با رنج فراوان انجام دادن
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
luxuriated فراوان شدن وفور یافتن
slather مقدار فراوان بیش ازاندازه
with much pains با رنج فراوان با زحمات بسیار
overabound بیش از اندازه فراوان بودن
luxuriating فراوان شدن وفور یافتن
luxuriate فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates فراوان شدن وفور یافتن
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
Ferdowsi is held in the greatest respect. فردوسی مورد احترام فراوان است
it is a in terms پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
Joyedevivre لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
it is of a wide distribution در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
jam session اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
soil کشور
soiling کشور
soils کشور
fatherland کشور
fatherlands کشور
territories کشور
territory کشور
country کشور
common wealth کشور
realm کشور
realms کشور
land n کشور
countries کشور
nation کشور
nations کشور
stating کشور
states کشور
state کشور
state- کشور
stated کشور
friendly state کشور خودی
Angola کشور انگولا
friendly state کشور دوست
Argentina کشور آرژانتین
Holland کشور هلند
Bahamas کشور باهاما
great power کشور با قدرت
high court of دیوانعالی کشور
Bahrain کشور بحرین
Belize کشور بلیز
Greece کشور یونان
Bangladesh کشور بنگلادش
mother country کشور اصلی
forwarding country کشور فرستنده
Cameroon کشور کامرون
Cambodia کشور کامبوج
America کشور امریکا
assyria کشور اشور
Burma کشور برمه
attack origine کشور اغازکننده تک
southland کشور نیمروز
Botswana کشور بوتسوانا
Bhutan کشور بوتان
Czechoslovakia کشور چکوسلواکی
department of the enterior وزارت کشور
Egypt کشور مصر
fisc خزانه کشور
country of origin کشور مبداء
cloud-cuckoo-land کشور پریون
Andorra کشور آندورا
secretary of state for home affairs وزیر کشور
theocrat خداوند کشور
the youth of the country جوانان کشور
the superme court دیوانعالی کشور
the play of europe کشور سویس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com