Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
divertor switch
کلید منحرف کننده
Other Matches
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
break
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
breaks
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
diversionary
منحرف کننده
divertive
منحرف کننده
deflector plates
صفحههای منحرف کننده
deflecting voltage
ولتاژ منحرف کننده
deflecting electrode
صفحه منحرف کننده
deflecting electrode
الکترد منحرف کننده
magnetic deflection field
میدان منحرف کننده مغناطیسی
perversive
گمراه کننده منحرف سازنده
baffle
منحرف کننده جریان سیال
baffled
منحرف کننده جریان سیال
baffles
منحرف کننده جریان سیال
baffling
منحرف کننده جریان سیال
diversionary attack
تک منحرف کننده توجه دشمن
spoiler
تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
xt
صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
disconnection switch
کلید قطع کننده
contact breaker
کلید قطع کننده
interrupter switch
کلید قطع کننده
current breaker
کلید قطع کننده جریان
line circuit breaker
کلید قطع کننده مدار
impluse circuit breaker
کلید قطع کننده جریان
deviating
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates
منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
magnetic blow out circuit breaker
کلید قدرت با خاموش کننده مغناطیسی
maximum current circuit breaker
کلید قطع کننده جریان حداکثر
automatic circuit breaker
کلید قطع کننده مدار خودکار
fault voltage circuit breaker
کلید قطع کننده ولتاژ عیب
user defined key
کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
diversionary landing
فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
options
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
primary key
[کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
option
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
return
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returned
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returning
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returns
کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
soft keys
کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
cons
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conning
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
con
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conned
نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
shift click
ضرب دکمه ماوس همراه بافشردن کلید Shift صفحه کلید
upper case
حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
option key
[یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
repeats
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
repeat
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
Apple Key
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
n-key rollover
[این به این معنیست که هر کلید به طور کامل به طور مستقل توسط سخت افزار صفحه کلید اسکن شده، به طوری که هر فشرده شدن کلیدها به درستی صرفنظر از اینکه چگونه بسیاری از کلید های دیگر در حال فشرده شدن تشخیص داده شده اند]
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
alt key
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
KSAM
ساختار فایل که به داده امکانی دستیابی توسط فیلد کلید یا محتوای فیلد کلید میدهد
key
ساختار فایلی که امکان دستیابی داده با استفاده از فیلد کلید یا محتوای فیلد کلید میدهد
printed
کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند
prints
کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند
print
کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند
clicks
انتخاب یک کلید از صفحه کلید
clicked
انتخاب یک کلید از صفحه کلید
click
انتخاب یک کلید از صفحه کلید
function key
کلید عملیاتی کلید تابعی
enhance
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhances
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhanced
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhancing
دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
at
قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
arrow keys
مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
key
استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
qwerty keyboard
ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی
ciphers
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cyphers
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cipher
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
dvorak keyboard
طرح صفحه کلید که کاراتر از طرح صفحه کلید QWEEERTY است
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
lost
منحرف
hell bent
منحرف
amiss
منحرف
perverting
منحرف
hell-bent
منحرف
deviant
منحرف
perverts
منحرف
digressional
منحرف
deviate
منحرف
deviated
منحرف
deviator
منحرف
perverted
منحرف
awry
منحرف
perverse
منحرف
deviants
منحرف
astray
منحرف
deviating
منحرف
deviates
منحرف
pervert
منحرف
aberrant
منحرف
swerving
منحرف شدن
swerved
منحرف کردن
swerved
منحرف شدن
diverted
منحرف کردن
step aside
منحرف شدن
wrings
منحرف کردن
draw off
منحرف کردن
wringing
منحرف کردن
swerve
منحرف شدن
divert
منحرف شدن
swerve
منحرف کردن
wring
منحرف کردن
swerves
منحرف شدن
swerves
منحرف کردن
deflects
منحرف کردن
deflects
منحرف شدن
deflecting
منحرف کردن
to step aside
منحرف شدن
deflecting
منحرف شدن
intervert
منحرف کردن
deflected
منحرف کردن
pay off
منحرف شدن
bend
منحرف کردن
deflect
منحرف شدن
deflect
منحرف کردن
digressing
منحرف شدن
digresses
منحرف شدن
digressed
منحرف شدن
divert
منحرف کردن
excurse
منحرف شدن
swerving
منحرف کردن
diverted
منحرف شدن
averted
منحرف کردن
averting
منحرف کردن
diverts
منحرف کردن
fall off
منحرف شدن
averts
منحرف کردن
diverts
منحرف شدن
digress
منحرف شدن
deflected
منحرف شدن
hell-bent
منحرف شده
deviate
منحرف شدن
deviates
منحرف شدن
perverts
منحرف کردن
perverting
منحرف کردن
pervert
منحرف کردن
call off
منحرف کردن
perversity
منحرف بودن
hell bent
منحرف شده
errant
منحرف بدنام
deviating
منحرف شدن
curve
کم کم منحرف شدن
curves
کم کم منحرف شدن
astray
منحرف بیراه
avert
منحرف کردن
digressively
بطور منحرف
deviator
منحرف شونده
deviated
منحرف شدن
curving
کم کم منحرف شدن
public
رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن .
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
skews
منحرف کج نگاه کردن
skewing
منحرف کج نگاه کردن
detour
خط سیر را منحرف کردن
antevert
به جلو منحرف کردن
skew
منحرف کج نگاه کردن
distracts
منحرف کردن توجه
back slide
منحرف شدن از مسیر
to put off the scent
ازجاده منحرف کردن
to call off
منحرف یامنصرف کردن
devious
غیر مستقیم منحرف
twisty
پیچ دار منحرف
oblique
غیر مستقیم منحرف
detours
خط سیر را منحرف کردن
distract
منحرف کردن توجه
to divert
[British E]
/ detour
[American E]
[the]
traffic
منحرف کردن ترافیک
incorruptible
فساد نا پذیر منحرف نشدنی
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
jumps
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wandered
اواره بودن منحرف شدن
warps
منحرف کردن تاب برداشتن
wanders
اواره بودن منحرف شدن
warp
منحرف کردن تاب برداشتن
yawed
ازمسیر خود منحرف شدن
warped
منحرف کردن تاب برداشتن
yaw
ازمسیر خود منحرف شدن
slipped
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips
سرخوردن منحرف شدن از مسیر
indivertible
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
sidetracked
از امر اصلی منحرف شدن
sidetrack
از امر اصلی منحرف شدن
jump
تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wander
اواره بودن منحرف شدن
sympodium
منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolt
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts
فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com