Dictiornary-Farsi | کنار مادرش نشست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست


Other Matches

She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
He is his mothers pet ( darling) .	عزیز دور اونه مادرش است
Oedipus	ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
meets	نشست نشست گاه
meet	نشست نشست گاه
his parentage isunknown	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
symposia	هم نشست
symposium	هم نشست
sittings	نشست
sitting	نشست
trim	نشست
trimmest	نشست
precipitation	ته نشست
settlements	نشست
settlement	نشست
deposition	ته نشست
depositions	ته نشست
leakage	نشست
leakages	نشست
settletment	نشست
siting	نشست
settlement of the dam	نشست سد
seepage	نشست
slumps	نشست
slumping	نشست
slumped	نشست
slump	نشست
trims	نشست
meetings	نشست
sediments	ته نشست
sessions	نشست
session	نشست
meeting	نشست
consolidation	نشست
symposiums	هم نشست
fouling	ته نشست
sediment	ته نشست
seance	نشست
sinks	نشست کردن
she sat behind me	او پشت من نشست
sinkable	نشست کردنی
soft spot	ناحیه نشست
to cave in	نشست کردن
trim aft	نشست پاشنه
exudation	برون نشست
true slump	نشست واقعی
settles	نشست کردن
air landed	هوا نشست
sink	نشست کردن
subsidence	نشست فرونشینی
leaky	نشست کننده
settlement ratio	نسبت نشست
rate of deposition	سرعت ته نشست
subsides	نشست کردن
oil residue	ته نشست روغن
settle	نشست کردن
subsidence	نشست خاک
assembly	مجمع نشست
subsiding	نشست کردن
subside	نشست کردن
shore formation	ته نشست دریاچهای
lacustrine sediment	ته نشست دریاچهای
precipitated rocks	سنگهای ته نشست
settlement of the foundation	نشست پی گاه
annual accumulation of sediment	ته نشست سالانه
boring stay	محل نشست
calcareous deposit	ته نشست اهکی
seep in	نشست کردن
lime deposite	ته نشست اهکی
electrolytic deposition	ته نشست الکترولیتی
extravasate	نشست کردن
subsided	نشست کردن
special session	نشست ویژه
sinking	استهلاک نشست
closed meeting	نشست مسدود
extraordinary meeting	نشست ویژه
closed conference	نشست مسدود
deposit	ته نشست ته نشین
trim forward	نشست سینه
deposits	ته نشست ته نشین
seat of settlement	محل نشست ساختمان
settlement forecast	پیش بینی نشست
He was favorably impressed by what I told him .	حرفم دردلش نشست
landing zone	منطقه نشست هوایی
powwow	نشست وگفتگو کردن
special session	نشست فوق العاده
settlement of abutments	نشست تکیه گاه
annual accumulation of sediment	سال اورد ته نشست
She went to the bad.	بروز سیاه نشست
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
extraordinary meeting	نشست فوق العاده
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
conventional take off and landing	هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
the bird took its perch	مرغ روی چوب نشست
proces verbal	صورت جلسه نشست نامه
exudate	ترشح التهابی برون نشست
To associate ( mix) with someone .	با کسی نشست وبر خاست کردن
to have a closed meeting	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
the veaael was neaped	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
drops	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
dropping	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drop	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
inclusus	گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
apart	کنار
bordering	کنار
away	کنار
list	کنار
limit	کنار
bourne	کنار
recesses	کنار
recess	کنار
bordered	کنار
waterfronts	اب کنار
lote	کنار
lotos	کنار
marginate	کنار
on shore	بر کنار
verge	کنار
brink	کنار
verges	کنار
lip	کنار
abutment	کنار
along side	در کنار
along side	تا کنار
ex-	کنار
border line	خط کنار
edge	: کنار
waterfront	اب کنار
edges	: کنار
besides	کنار
rims	کنار
rim	کنار
border	کنار
banks	کنار
marge	کنار
margins	کنار
margin	کنار
ex	کنار
side aisle	کنار
lotus	کنار
lotuses	کنار
brim	کنار
brimming	کنار
off	از کنار
brims	کنار
bank	کنار
rand	کنار
brimmed	کنار
put aside	کنار گذاشتن
put in	کنار امدن با
Stand asid . step aside .	کنار بایست
by the side of the road	در کنار جاده
put away	کنار گذاردن
bow out	کنار کشیدن
Joking apart. <idiom>	شوخی به کنار.
riparian	رود کنار
seacoast	دریا کنار
roadside	کنار جاده
roadsides	کنار جاده
by the window	کنار پنجره
Joking aside. <idiom>	شوخی به کنار.
to set by	کنار گذاشتن
gravesides	در کنار آرامگاه
pull away	کنار گرفتن
to lay aside	کنار گذاشتن
pt down	کنار گذاردن
graveside	در کنار آرامگاه
lote	درخت کنار
lotos	درخت کنار
lotus-eaters	کنار خوار
to leave off	کنار گذاشتن
to put a way	کنار گذاشتن
shipboard	کنار کشتی
shipside	کنار کشتی
side foot	ضربه با کنار پا
floret of ray	گلچه کنار
touchline	خط کنار زمین
to put by	کنار گذاشتن
side step	کنار رفتن
lay away	کنار گذاشتن
step aside	کنار رفتن
sideline	خط کنار زمین
reserves	کنار گذاشتن
riverside	کنار رور
recede	کنار کشیدن
coasts	کنار دریا
reserve	کنار گذاشتن
strand	کنار دریا
strand	کنار رود
strands	کنار دریا
strands	کنار رود
earmarks	کنار گذاشتن
waterside	کنار دریا
earmark	کنار گذاشتن
reserving	کنار گذاشتن
coast	کنار دریا
limbo	کنار دوزخ