English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English Persian
poke کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
poked کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
pokes کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
poking کنجکاوی کردن بهم زدن اتش بخاری
Other Matches
ferrets کنجکاوی کردن کاوش
ferret کنجکاوی کردن کاوش
steamboat قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
curiousness کنجکاوی
inquisitiveness کنجکاوی
curiosities کنجکاوی
curiosity کنجکاوی
curiosities حس کنجکاوی
curiosity حس کنجکاوی
space heater بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
inquisitively ازروی کنجکاوی
pried کنجکاوی فضولی
curiously از روی کنجکاوی
incuriosity عدم کنجکاوی
pries کنجکاوی فضولی
pry کنجکاوی فضولی
chimney sweeps کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chimney sweep کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
it piques curiosity حس کنجکاوی شخص را برمی انگیزد
it was provocative of curiosty حس کنجکاوی شخص راتحریک کرد
gaseous بخاری
halituous بخاری
heaters بخاری
chimney بخاری
chimneys بخاری
heater بخاری
stoves بخاری
stove بخاری
radiators بخاری
steam lance یخ اب کن بخاری
radiator بخاری
firesides پای بخاری
chimney breasts سینه بخاری
chimney بخاری دیواری
fireplaces بخاری منقل
interior heater بخاری اتومبیل
chimneys بخاری دیواری
grated بخاری تو دیواری
mantlepieces نمای بخاری
grates بخاری پنجرهای
soot دوده بخاری
mantel board در بالای بخاری
chimneypiece گچ بری بخاری
chimney breast سینه بخاری
grate بخاری تو دیواری
grates بخاری تو دیواری
radiator خنک کن بخاری
grate بخاری پنجرهای
fireplace بخاری منقل
grated بخاری پنجرهای
radiators خنک کن بخاری
electric heater بخاری برقی
fender پیش بخاری
fireside پای بخاری
vapoury بخاری بخارمانند
mantelpiece نمای بخاری
mantelpieces نمای بخاری
fire-irons لوازم بخاری
stoker سیخ بخاری
turn cap خفه کن بخاری
tun لوله بخاری
fire guard پیش بخاری
andiron پیش بخاری
steam pile driver شمعکوب بخاری
fire side پای بخاری
fire screen پنجره بخاری
stovepipe لوله بخاری
fire place بخاری دیواری
fire side بخاری دیواری
steamship کشتی بخاری
steam pile driver دنگ بخاری
steam hammer چکش بخاری
pokers سیخ بخاری
chimney piece پیش بخاری
steam brake ترمز بخاری
poker سیخ بخاری
chimneypiece نمای بخاری
louver فانوس دودکش بخاری
firedog سه پایه پیش بخاری
franklin stove بخاری اختراعی فرانکلین
fire irons لوازم پای بخاری
steam shovel خاک انداز بخاری
mantel طاقچه بالا بخاری
mantel piece گچبری دور بخاری
chimney-back صفحه پشت بخاری
mantelpieces طاقچه بالا بخاری
mantlepieces طاقچه بالا بخاری
mantelpiece گچ بری دور بخاری
mantlepieces گچ بری دور بخاری
capital سرستون سرلوله بخاری
mantelpiece طاقچه بالا بخاری
battery steamer کوره باتری بخاری
mantelpieces گچ بری دور بخاری
abat vent کلاهک دودکش بخاری
firescreen سپر جلو بخاری
kitchener بخاری خوراک پزی
louvre فانوس دودکش بخاری
louvers فانوس دودکش بخاری
fireguard سپر جلو بخاری
fireguards سپر جلو بخاری
hearth rug قالیچه پیش بخاری
inglenook گوشه لوله بخاری
chimney piece ارایش روی بخاری
ingle-nook [گوشه لوله بخاری]
wood stove بخاری هیزمی یا چوبی
andiron سه پایهای که کنار بخاری می گذاشتند
heater بخاری دستگاه تولید گرما
heaters بخاری دستگاه تولید گرما
inhalator اسبابی که با ان بخاری رادرشش فرو برند
yachts کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
yacht کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
fire irons سیخ و سه پایه وسایراسبابهای جلو بخاری
chimney-mantle [قسمت افقی پیش بخاری تزئینی]
overmantel ارایش طاقچه دار در روی نمای بخاری
chimney-corner [گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
chimney sweeper کسی که دوده لوله بخاری راپاک میکند
paddle boat کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
steeplejack بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
steeplejacks بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
paddle boats کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
snag boat کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
non condensing ماشین بخاری که بخار کارکرده رابجای اینکه تبدیل به اب کند بهوامی فرستد
back pressure turbine توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com