English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English Persian
revolutions per minute گردش بر دقیقه
revs per minute گردش بر دقیقه
rpm گردش بر دقیقه
rev گردش بر دقیقه
number of revolutions گردش بر دقیقه
rotational speed گردش بر دقیقه
speed of rotation گردش بر دقیقه
Search result with all words
rpm گردش در دقیقه
Other Matches
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
equation of exchange همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
minute دقیقه
minute : دقیقه
From moment to moment . Every minute. آن به آن ( هر دقیقه )
hours 06 دقیقه
line per minute خط در دقیقه
half hour 03 دقیقه
whipstitch یک دقیقه
hour 06 دقیقه
wait a second یک دقیقه
min دقیقه
ampere minute امپر- دقیقه
speed of rotation دور بر دقیقه
beat تعدادپاروزنها در هر دقیقه
exact sciences علوم دقیقه
speed of rotation چرخش بر دقیقه
quarter hour پانزده دقیقه
mathematics علوم دقیقه
rpm دور بر دقیقه
rev دور بر دقیقه
number of revolutions دور بر دقیقه
watt minute وات- دقیقه
rpm چرخش بر دقیقه
rotational speed دور بر دقیقه
revs per minute چرخش بر دقیقه
revolutions per minute چرخش بر دقیقه
beats تعدادپاروزنها در هر دقیقه
rate of fire تعدادتیر در دقیقه
revolution per minute دور در دقیقه
rotational speed چرخش بر دقیقه
full-time 09 دقیقه بازی
revolutions per minute دور بر دقیقه
number of revolutions چرخش بر دقیقه
rev چرخش بر دقیقه
revs per minute دور بر دقیقه
cyclic rate تعداد تیردر دقیقه
it is 0 minutes past four ده دقیقه از چهار می گذرد
Wait a minute . یک دقیقه مهلت بده
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
game misconduct penalty 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
cyclic rate نواخت تیر در دقیقه
misconduct penalty جریمه 01 دقیقه اخراج
wait a minute یک دقیقه صبر کنید
subtility نکته باریک دقیقه
I will be back in 10 minutes. 10 دقیقه دیگر برمیگردم.
rpm مخفف دور در دقیقه
megacycle یک میلیون دوردر دقیقه
180 strokes a minute ۱۸۰ ضربه در دقیقه
minor penalty خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
minute hand عقربه دقیقه شمار ساعت
major penalty اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
The train was 10 minutes late. قطار 10 دقیقه دیر رسید
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
at the elventh hour دقیقه نود کاری انجام دادن
Tell him, he needs to wait for a moment. به او [مرد] بگوئید یک دقیقه صبر کند.
Let me think a moment . بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
page تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
tempos سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
tempo سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
paged تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
pages تعداد صفحات که چاپگر در یک دقیقه چاپ میکند
roundest روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
times زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
timed زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
line printers وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
connect هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
line printer وسیله چاپ اطلاعات با سرعت بالا خروجی به صورت خط در دقیقه است
connects هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
pages اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
paged اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
page اندازه سرعت چاپگر نشان دهنده تعداد صفحات متن است که در هر دقیقه چاپ میشود
intermediate contingency قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
it is minutes past ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
auto توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
autos توانایی برخی از برنامههای کاربردی مثل کلمه پرداز و نرم افزار پایگاه داده ها که خود کار فایل مصرفی را ضبط کرده هر چند دقیقه
jaunt گردش
ambulation گردش
race گردش
raced گردش
races گردش
walking گردش
water circulation گردش اب
maeander گردش
flowline خط گردش
jaunts گردش
twirl گردش
twirled گردش
twirling گردش
twirls گردش
itineracy گردش
on the rove در گردش
left handed rotation گردش به چپ
paseo گردش
run گردش
runs گردش
promenades گردش
promenade گردش
hike گردش
rotation گردش
traverse گردش
traversed گردش
traverses گردش
nutation گردش
traversing گردش
counterclockwise rotation گردش به چپ
cycles گردش
flowine خط گردش
anticlockwise rotation گردش به چپ
hiking گردش
itineration گردش
hikes گردش
hiked گردش
cycle گردش
cycled گردش
circumrotation گردش
periods گردش
flowed گردش
gyrations گردش
gyration گردش
wrests گردش
flows گردش
wresting گردش
excursions گردش
excursion گردش
operation گردش
turnover گردش
trip گردش
tripped گردش
trips گردش
flow گردش
wrested گردش
travels گردش
progress گردش
progressed گردش
progresses گردش
progressing گردش
turn گردش
traveled گردش
circuit گردش
wrest گردش
circuits گردش
canter گردش
perambulation گردش
cantered گردش
cantering گردش
canters گردش
travel گردش
turns گردش
meander گردش
meandered گردش
meandering گردش
meanders گردش
revolution گردش
revolutions گردش
revs گردش
circulations گردش
revved گردش
revving گردش
stroll گردش
strolled گردش
strolls گردش
circulation گردش
movement گردش
rev گردش
period گردش
go for a walk گردش رفتن
walkabouts گردش پیاده
data flow گردش داده ها
daily round گردش روزانه
to go for a walk گردش رفتن
circulation مسیر گردش
gyre گردش دایره
gyringly گردش کنان
turn-over گردش معاملات
cycle of water گردش اب در طبیعت
hydraulic cycle گردش اب در طبیعت
budget cycle گردش بودجه
turning effect اثر گردش
fractional rotation گردش کسری
excurse گردش کردن
excursionist گردش کننده
eyre گردش دورانی
flow direction جهت گردش
flow of expenditure گردش هزینه
sales {pl} گردش معاملات
flow of income گردش درامد
flow of information گردش اطلاعات
walkabout گردش پیاده
flow of production گردش تولید
field trip گردش علمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com