English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
Other Matches
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
armlock گرفتن بازوی حریف و کشیدن ان با فشار به پشت ارنج
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
hack ضربه خطای دست به بازوی حریف
hacked ضربه خطای دست به بازوی حریف
hacks ضربه خطای دست به بازوی حریف
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
catch نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
burns امتیاز گرفتن از حریف
burn امتیاز گرفتن از حریف
holding and hitting گرفتن حریف و ضربه زدن
stationary tactics دردروازه ضربه ازاد از حریف گرفتن
pivot arm بازوی گردان بازوی اتصال
dummy کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
leg block and under over فن تندر با گرفتن بازوهای حریف از بیخ شانه و از تو وپیچاندن او
tackles ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او
dummies کیسه استوانهای پرازپشم برای تمرین گرفتن حریف
set up جلو برتری حریف را گرفتن پاس به یار ازادتر
tackle ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او
tackled ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او
tackling ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
hold گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
holds گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
craft guild صنف پیشه وران
hip joint مفصل استخوان خاصره وران
crural فخذی مربوط به ساق وران
covered گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
dexiotropic واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
obstructions خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
attention to port احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
orthotropous دارای تخمک راست راست اسه
plain dealing معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
gatepost بازوی در
string arm بازوی زه کش
gateposts بازوی در
rocker arm بازوی اسبک
boomed بازوی بیل
booms بازوی متحرک
rocker arm بازوی ننویی
shank بازوی لنگر
gatepost بازوی دروازه
whips بازوی بار
whipped بازوی بار
whip بازوی بار
a broken arm بازوی شکسته
drawbar بازوی کشش
boomed بازوی متحرک
gateposts بازوی دروازه
jib=boom بازوی جرثقیل
booming بازوی بیل
booms بازوی بیل
booming بازوی متحرک
jibs بازوی متحرک
boom بازوی متحرک
access arm بازوی دسترسی
jib بازوی متحرک
crank arm بازوی لنگ
jibbed بازوی متحرک
moment arm بازوی گشتاور
jibbing بازوی متحرک
boom بازوی بیل
access arm بازوی دستیابی
yardarm بازوی افقی
lever arm بازوی اهرم
crank web بازوی میل لنگ
bottom boom بازوی متحرک جراثقال
wiper arm بازوی برف پاک کن
yardarm بازوی دکل ناو
bracer محافظ بازوی کمانگیر
roadwheel arm بازوی غلطک شنی
rammed بازوی انتقال نیرو سگدست
ram بازوی انتقال نیرو سگدست
rams بازوی انتقال نیرو سگدست
yards بازوی افقی دکل ناو
yard بازوی افقی دکل ناو
stockades دودکش بازوی لنگر کشتی
stockade دودکش بازوی لنگر کشتی
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
overarm خارج شدن بازوی شناگر ازاب
topping off بازوی بلند کننده بوم جرثقیل
trucking خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
truck خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
rosette گوشت قسمت پشت بازوی گاو طوقی
trucked خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
roadwheel arm بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
rosettes گوشت قسمت پشت بازوی گاو طوقی
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
trucks خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
beats تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beat تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
deceleration time زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
half left فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
turnstiles تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
prints بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
printed بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
print بازوی متحرک در چاپگر wheel-daisy که حروف آهنی را روی ریبون چاپگر قرار میدهد ورودی کاغذ علامت می گذارد
actuator محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
shoulder patch درجه روی بازوی درجه داران
drawbar بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
rivals حریف
rivalling حریف
rivalled حریف
rival حریف
d. cut d. حریف
rivaled حریف
adversaries حریف
matches حریف
adversary حریف
rivaling حریف
match حریف
challenger حریف
foes حریف
competitors حریف
competitor حریف
foe حریف
challengers حریف
opponent حریف
opponents حریف
adversarial حریف
away زمین حریف
sell a dummy فریفتن حریف
victim حریف ضعیف
targeting سینه حریف
targeted سینه حریف
ends زمین حریف
ended زمین حریف
razzle dazzle فریفتن حریف
deliver a series of blows بمباران حریف
target سینه حریف
jack of all trades همه فن حریف
downfield زمین حریف
targetting سینه حریف
targetted سینه حریف
shadows چسبیدن به حریف
opponent حریف طرف
jacks of all trades همه فن حریف
targets سینه حریف
i cannot manage him حریف او نمیشوم
swingman همه فن حریف
victims حریف ضعیف
end زمین حریف
playing the man بازی با حریف
he was too much for me من حریف او نبودم
adversaries حریف کشتی
shadowed چسبیدن به حریف
dropping جاگذاشتن حریف
adversary حریف کشتی
shadow چسبیدن به حریف
opponents حریف طرف
drop جاگذاشتن حریف
charge حمله به حریف
copings حریف شدن
shadowing چسبیدن به حریف
cope حریف شدن
coped حریف شدن
copes حریف شدن
dropped جاگذاشتن حریف
drops جاگذاشتن حریف
charges حمله به حریف
head butt با سر به حریف زدن
lap رسیدن به حریف جلویی
deceived فریب دادن حریف
deceive فریب دادن حریف
action on the blade تماس با شمشیر حریف
draw رویارویی دو حریف در اغار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com